۰
plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۱۰ آبان ۱۳۹۳ - ۱۳:۴۹
کد مطلب : ۱۲۷۹۷

تاکید بر گازکشی؛‌ لوله کشی به خانه‌ها یا صندوق‌های رای؟

جواد قربانی آتانی
احتمالا بسیاری از هموطنان ایرانی به یاد می‌آورند کاندیداهایی را که سخاوتمندانه در آستانه هر انتخاباتی سفره‌های رنگینی پهن می‌کردند و عده زیادی را بر خوان‌های ملون می‌نشاندند. یا وعده‌هایی نظیر آسفالت کردن خیابان‌ها و کوچه ها، برقراری خطوط تلفن، آب لوله کشی و حتی وعده‌هایی گاه عجیب و حیرت آور دیگر می‌دادند. وعده‌هایی که همیشه داده می‌شدند و کمتر کسی بود که بپرسد این قبیل خدمات اجرایی و فنی چه ارتباطی به مقامی دارد که وعده دهنده کاندیدای احراز آن است.
 تاکید بر گازکشی؛‌ لوله کشی به خانه‌ها یا صندوق‌های رای؟
به گزارش نفت ما،ماهنامه عصرکیمیاگری در آخرین شماره خود نوشت:  همچنین کمتر کسی به یاد دارد که وعده دهنده پس از پیروزی در انتخابات توانسته باشد به چنین وعده‌هایی عمل کند، زیرا اساسا او نه آسفالت‌کار بود،‌ نه لوله‌کش و‌ نه سیم‌کش و شاید اصلا این قبیل معضلات برایش مهم هم نبود،‌ و پس از آنکه رای مردم را جمع می‌کرد تمام این وعده‌ها را به دست فراموشی می‌سپرد و اگر هم آنها را به یاد داشت، تنها می‌توانست با نامه نگاری از وزیر مربوطه طلب اقدامی را بکند،‌ یا نهایتا فشاری بر سر بندهای بودجه وارد کند. با تغییراتی که شرایط فرهنگی، رفاهی و به طور کلی شیوه زندگی مردم داشته است، این قبیل وعده‌ها نیز دچار تغییرات عمده‌ای شده اند. از جمله، بردن تیم فوتبال به حوزه انتخاباتی یا رساندن لوله‌های گاز شهری به آن. اینکه چرا از بین انبوه وعده‌ها این دو مثال آورده شده است، به شباهت جالب و البته تاسف بار این دو برمی گردد. از اواسط دهه 80 بود که زمزمه‌هایی مبنی بر خروج تیم‌های فوتبال از پایتخت و انتقال آنها به شهرستان‌هایی که تیم فوتبال مطرحی ندارند شنیده شد. آنچه که گفته شد در راستای کوچک‌سازی تهران، خصوصی‌سازی، توسعه ورزش و فوتبال در کشور و... انجام می‌شود، اما نتایجش علامت سوال بزرگی جلوی این ادعاها گذاشت. از جمله کسانی که بیش از همه در این راستا داد سخن می‌دادند و تا اعمال نفوذ، لابی گری، نطق پیش و پس از دستور، تذکر و سوال و حتی درگیری لفظی پیش رفتند، نمایندگان مجلسی بودند که حوزه هایشان از افتخار داشتن تیمی در لیگ برتر بسیار معتبر ایران محروم بودند. گویی با انتقال یک تیم، حوزه شان به یکباره تبدیل به کاتالونیا یا باواریا خواهد شد. آنچه که در واقعیت رخ داد، سقوط سریع پاسی که به همدان منتقل شد و پیکانی که به قزوین داده شد، بود. و پس از آن پیکان سریعا به تهران عودت یافت و صبایی هم که منسوب به قم است، به هیچوجه با استقبال اهالی قم مواجه نشده است، زیرا این تیم تنها در قم بازی می‌کند و بس. البته چنین دعوایی بر سر تیم‌های نفت و راه آهن نیز درگرفت، و نمایندگانی همان داد سخن را سر دادند. اینکه چرا نماینده‌ای بدون داشتن تخصص در حوزه‌ای چنین بی محابا اعلام نظر می‌کند را شاید بیش از هرچیزی در یافتن سهل الوصول ترین راه برای جلب حمایت رای دهندگان دانست. کسی که بدون دانش و تخصص و شم سیاسی و بیشتر با استفاده از شرایط خاص حاکم بر فضای انتخاباتی ایران و مناسبات قومی و قبیله‌ای و سایر طرق وارد مجلس می‌شود، طبیعی است که نتواند پس از 4 سال کارنامه درخشانی از دوره نمایندگی اش ارائه دهد. در واقع کمتر کسی دیده می‌شود که پس از چهار سال در این باره سخن بگوید که در راه وظایف تقنینی اش، که مهمترین وظیفه نمایندگان است، چه اقدام شاخصی انجام داده است. یا کدام سنگ بزرگ را با وضع قانون از پیش پای جامعه برداشته است که از اثرات مثبتش مردم حوزه انتخابی خودش نیز بهره‌مند شده اند، یا با استفاده از قدرت نظارتی‌اش از کدام بی قانونی ممانعت کرده است و پرده از کدام فساد برداشته است. غالبا این نمایندگان هنگام انتخابات لیستی از پروژه‌های عمرانی را به عنوان ماحصل دوره نمایندگی خود ارائه می‌دهند که از نیمه دهه 80 برخی از آنها توانسته اند انتقال تیمی از پایتخت را نیز به آن اضافه کنند. اما اینکه بعد چه بر سر تیم آمده و ورزش آن حوزه چه رشدی کرده است، دیگر مسئله‌ای نیست که به او ارتباطی داشته باشد. سال هاست که مسئله گاز رسانی به شهرها و روستاهای دور افتاده نیز به همین وعده‌های غیرکارشناسی دچار شده است. نمایندگان حوزه‌های انتخاباتی که برخی از مناطقش از شبکه گاز رسانی کشوری محروم هستند، عمدتا وعده می‌دهند که پس از انتخاب شدن لوله‌های گاز را به آن شهر یا روستا برسانند. پس از ورود به مجلس نیز گاه و بی گاه شنیده می‌شود که آنها در نطق هایشان به این مسئله اشاره دارند و از وزیر نفت و سازمان‌های مرتبط می‌خواهند که هر چه سریعتر در این راستا اقدام کنند. اما باز به نظر می‌رسد که این نمایندگان چندان توجهی به ابعاد کارشناسی این مسئله ندارند.     طبق آمارها سالانه بیش از 150 میلیارد متر مکعب گاز در ایران مصرف می‌شود که ارزش تقریبی آن100 میلیارد دلار است؛ این میزان مصرف، معادل حدود یک میلیارد بشکه نفت خام است. این اعداد و ارقام در شرایطی به دست می‌آید که ‌سرانه مصرف انرژی در کشور ما از متوسط جهانی و حتی از کشورهایی مانند ژاپن نیز بیشتر است که نزدیک به دو برابر ایران جمعیت دارد و عمدتا سردسیر است. نمایندگان محترمی که بر گاز رسانی به این روستاها تاکید می‌کنند، هیچگاه صحبتی از آمار فوق به میان نمی‌آورند. صحبتی از این نمی‌کنند که چرا سالانه این حجم عظیم منابع در کشور می‌سوزد و نه تنها برای همیشه نابود می‌شود، بلکه با سوختن خود هزینه‌های مالی و جانی نیز بر جامعه بار می‌کند، زیرا موجب آلودگی هوا می‌شود. اینها در حالی است که گفته می‌شود، منابع گازی ایران به طور خوشبینانه حداکثر تا 60 سال دیگر قابل استحصال است. گفته می‌شود بیش از 90 درصد شهرها و 60 درصد روستاهای ایران از موهبت گازکشی بهره‌مند هستند. عمده شهرها و روستاهایی که از این دایره خارج مانده اند، در مناطق صعب العبور یا بسیار دور از ایستگاه‌های پمپاژ گاز واقع هستند. اما در مجموع تمام این مناطق از دو حالت خارج نیستند؛‌ یا در مناطقی کوهستانی واقعند یا در مناطق خشک و بیابانی. روستاهای ایران در گذشته بافتی ویژه خود داشتند که در آنها خانه‌ها متناسب با آب و هوای منطقه ساخته می‌شدند. اما طی سه دهه اخیر، هجوم ساختمان‌سازی بی هویت و بی توجه به مسائل اقلیمی به روستاها سبب شده است که نه تنها بافت زیبای روستایی بر هم بخورد، بلکه از نظر حرارتی و برودتی، تعادل خانه‌ها به طور کلی دستخوش تغییر شود. بیشتر روستاهای ایران که در گذشته نیازی به وسایل برودتی در تابستان نداشتند،‌ امروز به آن نیاز پیدا کرده اند، و در زمستان به سختی می‌توان آنها را گرم کرد. اکنون نمایندگان مجلس بی توجه به این مهم، تنها می‌خواهند لوله‌های گاز به روستا برسد و شعله بخاری‌هایی که از درجه آخر پایین نمی‌آیند، به سوختن ثروت کشور کمک کند. آیا بهتر نیست برخی نمایندگان مجلس، به جای آنکه در بهترین حالت به فکر منافع محلی و در بدترین حالت به فکر جمع کردن رای باشند، به دنبال راهکارهایی با بهره وری بالاتر باشند که هم مشکلات مردم به صورت ریشه‌ای حل شود و هم منافع ملی در نظر گرفته شود؟ برای هر متر مربع لوله 56 اینچی گاز، 7 میلیون تومان هزینه می‌شود. تا کنون دو هزار کیلومتر لوله‌گذاری در کشور انجام شده که هزینه هنگفتی را شامل شده است؛ یعنی رقمی حدود 14هزار میلیارد تومان. هزینه ایجاد هر انشعاب نیز 3 میلیون تومان برآورد شده است که با توجه به وجود 10 میلیون انشعاب گاز در کشور، هزینه‌ای 21 هزار میلیاردی را در پی داشته است. تمام اینها با توجه به این است که این هزینه‌ها مادام العمر نیستند و پس از مدتی فرسوده شده و نیاز به تعویض دارند، که با توجه به پیمانکاری‌های بسیار متعهدانه سال‌های اخیر، مانند آسفالت‌هایی که تنها چند روز دوام می‌آورند، عمر برخی از تاسیسات گازی به زیر سه سال هم رسیده است. به اینها باید عوارض نامطلوب لوله کشی را نیز افزود. آنچه که دارای عوارض وخیم زیست محیطی است و علاوه بر آنکه در مسیر لوله کشی‌، درختان و مراتع بسیاری نابود می‌شود، همواره خطر آلوده شدن محیط زیست در اثر شکستن لوله‌ها وجود دارد.     اما چنانکه گفته شد، مناطقی که هنوز گازکشی نشد‌ه‌اند یا کوهستانی هستند یا بیابانی. در هر دو حالت،‌ امکانات جایگزین فوق العاده‌ای در ایران وجود دارد. ایران کشوری است که به طور متوسط سالانه بیش از 300 روز آفتابی دارد. یعنی منبع بی نهایت انرژی خورشیدی در اختیار مردم ایران قرار دارد. از طرف دیگر، در بسیاری از مناطق ایران می‌توان از بادهای دائمی یا فصلی برای استحصال انرژی بهره گرفت. البته استفاده از آب‌های روان عمدتا در مناطق کوهستانی راه دیگر است. همچنین استفاده از انرژی زمین گرمایی که در مناطق بیابانی ایران قابل حصول است. به عنوان نمونه در کشور ژاپن جهت تامین انرژی روستاهای دورافتاده‌ای که از رودخانه‌های دائمی بهره‌مند هستند،‌ از ترانسفورماترهایی استفاده می‌کنند که داخل رودخانه قرار می‌گیرد و با توجه به حجم آب رودخانه و بازدهی دستگاه، میتواند از یک تا چند خانه را پوشش دهد.   در واقع مسئولین و نمایندگانی که واقعا دلسوز مردم هستند و منافع ملی را در نظر دارند، باید بر راه حل‌هایی تاکید کنند که تا حد ممکن از هزینه‌ها بکاهد، و اثراتی بلند مدت داشته باشد، نه آنکه بی توجه به نتایج، صرفا طرح‌هایی عامه پسند و البته غیر کارشناسی ارائه کنند. در این راستا، اولین و مهمترین اقدامی که باید صورت گیرد، جلوگیری از تخریب وحشتناک و تاسف انگیز بافت روستاها و شهرهای ایران است. معماری ایرانی، محصول یک سال و دو سال از سر تفریح و ذوق آنی نبوده است که اکنون به طرفه‌ای بتوان آن را کنار گذاشت. این سبک از خانه و شهرسازی در طی اعصار، تجربه انباشه ایرانیان شده بود. آنچه که در هارمونی کامل با طبیعت و اقلیم مناطق مختلف ایران بوده است.   اکنون نه تنها این سبک‌های معماری به دست فراموشی سپرده شده است، بلکه متاسفانه دیده می‌شود که مسئولین خود کلنگ نابودی بر پیکره آن می‌زنند و با ساخت شهرها و خانه‌های جدیدی که نه هیچ بویی از معماری سنتی ایران دارد و نه تقریبا هیچ اصول معماری دیگری در آنها رعایت شده است، علاوه بر آسیب‌های فراوان دیگری که در بر دارد، به زالوهای سیری ناپذیر انرژی در کشور بدل شده‌اند.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی