به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی "
نفت ما " ، مداحی همرزم شهیدم درسال شصت وچهاردر گردان یدالله(امام حسین ع) ، سعادت آشنایی نزدیک باچندتن از جوانان عزیز دیارم نصیبم شد. دربین آنها یک دانشجوی دانش سرای تربیت معلم بود،باوقار و باسواد،البته صدای بسیار دلنشینی داشت.
درکنار مداحی زیبا وسوزناکی که میکرد گاهی هم با نوای لری "یاریار" حال و هوایی دیگری به جمع می بخشید،البته شهیدان غلام محمدشهبازی،سرمست ناصح فرد گاهی به شوخی هم می گفتند که به یک دخترخانم هم علاقه مند هست و ممکنِ بعدازعملیات بهم برسند که دیدارشان به قیامت رفت.
در کنارهم در یک سنگر بودیم تا روز آخر عملیات والفجر هشت،من کیسه گونی تو دستم بود و آقا اسفندیار گاهی لری میخوند وگاهی یادامام حسین میکرد و با بیل ماسه میریخت داخل گونی و آماده می شدیم که سنگر را محکم ، تحویل رزمندگان جایگزین بدیم.
درهمین هنگام نیروهای جایگزین نزدیک شدند و اقا اسفندیار پسر کامحمدعلی رفت به استقبال دوستان که ناگهان با بمباران و انفجار راکت هواپیما به دیدار معشوق شتافت.واقعا همانطور که در اشعارش مشخص است،پیکرش غرق درخون شد و وقت خاکسپاری کاملا از ناحیه کمر پیکر مطهرشان به نوعی از هم جدا میشد.
بارها به زیارت مزارش در روستای تلچگاه در باشت باوی رفته ام وسعی کردم به دست بوسی والدینش مشرف شوم که شانس یارم نشد.
سوم محرم نودوهشت
ابوالحسن غلامی