۰
۳
plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۲ بهمن ۱۳۹۵ - ۰۹:۵۸
کد مطلب : ۵۵۲۷۷

طنز:سر البیان فی مجالسه و المناقصه!

آرش کریمی زاد
در کتاب «تحف النفت فی الجنوب» آمده است: بیژن گرچه در تمامی جلسات که حضور همی یافت بر افزایش تولید النفت اشارت همی کردی اما بیژنک به نزدیکانی که نزد آنها با تنبان و زیرپوش بنشستی و دلی از عزا به در آوردی در وقت بی حواسی و پسا دود ، بگفتا که:« بیژن به هیچ وجه از استاندار جدید راضی نبودی و آن را جز جوانی شوخ طبع نمی داندی که از قواعد دیوانسالاری نمی دانستندی».
طنز:سر البیان فی مجالسه و المناقصه!
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ،بیژنک در ادامه تاکید بنمودی که بیژن  به وی بگفتا که:« باید بر بلاد جنوب در دولت گریست با آن استاندار سابق که در انظار مردم فریاد کشیدندی و لاف در بوق کردندی و علیه من (بیژن) سخن براندی اما چگونه در نهان حیدر را واسطه قرار می دهد برای سه ماه تمدید بازنشستگی و استفاده از مزایای امکنه و اضافه کاری !...عجبا! ..... بنابراین  استان را بدین استانداران چه امیدی خواهید بود؟بیژنک جان!حواست را بپا! راویان سخن و طوطیان شکرشکن روایت آورده اند که بیژن را پس از این که این فصول از کتاب« عتیقه تحف النفت فی الجنوب» را اندر فضای مجاز بخواندی، بیماری کهنه گردنش تجدید و به سختی اذیت بشدی، چنانکه دوباره مجبور بگشتی گردن و کمر و سینه را به توصیه شکسته بند حلقه طبی ببستی تا شاید رنج و آلام اش از این انتصاب مدیران زوار در رفته همچون بیژنک پیر که پرچم شان تنها با دود به احتزاز است به درد آمدندی و از اعتمادی که به برخی در این خصوص کردندی غصه بیشمار خوردندی. لاجرم و از فشار استرس طاقت را طاق بگشت . در یک روز تعطیل در خانه، مدام در این موضوع اندیشه نمودی ، و مطالب طنز فضای مجازی را چندین بار مرور بنمودی که ناگه برقی در ذهنش چنان روشن گشتندی که درد گردنش تا نوک پای ، تیر همی کشیدی ناجور! بیژن را بسرعت به پستو و انبار برفتی و بر اساس مطلب« مکاشفه بیژن اندر بیژنک» که در آن به سی دی هائی که توسط دژبان ناشکیب دفتر جمع آوری گشتندی انبار را زیر و رو نمودندی که یکباره لبانش تا بناگوش گشاده شدی و چشمانش به درشتی گرائیدی. کتابی را از لابلای دیگر صحف بیرون بیاوردی. بر آن فوت بکردی و با آستین ،خاک روی آن پاک نمودندی و عنوان کتاب قابل رویت بگشتی: «تتمه المنتهی الکتاب مدیران النفت الجنوب فی الدوران الاصلاح». بیژن فی الفور از انبار و از لابلای بریده های جراید و کتب بیرون آمدندی و در نشیمن، خود را بر روی چارپایه بیانداختندی. نفس عمیقی بکشیدی و شروع به تورق نمودی تا به فصل ابنیه و طرق و به نام بیژنک برسیدی . از تعجب و حیرت آب در دهانش بخشکید. کتاب را بر روی میز بینداختی و خود را بر چارپایه راحتی ولو بکردی .چشمان را ببستی و باز نمودی . نفسی عمیق بکشیدی. مجدد کتاب را برداشتی و تورق کردندی و موجبات صحت کتاب« تحف النفت فی الجنوب» اثبات شدندی .کلیه اوراق ذخیره شده که شامل گزارشاتی با امضای دژبان ناشکیب و ممهور به مهر خاص «عاجل» بودی را تند و تند تورق کردندی و عناوین آن  را بلند خواندندی:  «گزارش تعقیب سرپاس سابق (پیمانکار فعلی)که او نوشتندی: روایت پیچ خوردن و شکستن پای بیژنک قبل از ورود به خانه ..... -گزارش عکس انداختنی ویژه و ناب و بیادماندنی از «دسته گل به آب دادن »بیژنک -گزارش قفل کردن جانی مَمدو درِب منزل را بر روی بیژنک از بس زیاده روی بکردی در رفتن به منزل ....- دعوای فلانی کُلُفته در دفتر بیژنک با وی در خصوص زیاده روی نزد همه -گزارش دستورات ابتکاری بیژنک به نسین شاعر در خصوص چگونگی انجام پروژه های محل حفر چاه و خطوط آب آنها با ترک تشریفات، اضافه کار و ..... -گزارش هماهنگی با بیژنک در خصوص انداختن بطری خالی  در سطل آشغال منزل مدیرعامل اسبق جهت ترساندن وی و ..». بیژن دوباره کتاب را بر روی میز انداختی و با خود اندیشه کردندی که نکند گروهی که بیژنک را به من معرفی نمودندی به دنبال پاپوش برایش بودندی و از این افکار و چشم خود ببستندی و از تعجب و عصبانیت فکر نمودندی موهایش دوباره سر بر آوردی. پس از جا بر همی خواستندی در حالیکه از فرط غبطه وچگونگی دور خوردن حسرت همه وجودش را بگرفتی که آوردن بیژنک عجب کلاه گشادی بود که برسر نمودی! حال چگونه باید او را از خویش وا کنمی؟ سایت« نفت ما» با تلاشی بسیار نسخه ای کمیاب  از کتاب «تتمه المنتهی الکتاب مدیران النفت الجنوب فی الدوران الاصلاح» را در میان نسخ خطی بسیاری که در حال دور ریختنی بود از سمساری محله مَمَدو بدست آوردی که بسیار ناب و موزه ای ببودی و به مرور شعف از خواندن بخشهای مهیج به اوج خرسندی قاچ قاچ می کند دل و روده را . حسرت می خوری از این مدیریتی که رعیت را به هیچ گرفته و پیمانکار و دلال آرایشگاه را اجیر که همانا سایت بزن و ما را به تحسین خبرساز نما.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی


حامد
عجب!؟
گل بود به سبزه نیز آراسته شد
شاکری
بسیار ادیبانه آدرس داده است.اما چگونه ما باید بگردیم و این سرنخ ها را بیابیم.هریک از آنها در دست یکی است.اما یقینا ته اش را در می آوریم.آفرین بر نویسنده.
شجرات
واقعا باید بحال نفت جنوب تاسف خورد.تا کی تاوان رفیق بازی وزیر نفت را مردم کشورمان بدهند.