۰
plusresetminus
تاریخ انتشارشنبه ۱۶ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۳:۴۲
کد مطلب : ۴۶۰۴۷

ابعاد و پیامدهای سیاسی داخلی و بین المللی نفت در خاورمیانه

نفت از این لحاظ که غالباً سبب اجماع و نه تفرقه، مرکزگرایی و نه تمرکززدایی شده، ابزاری در خدمت انسجام بخشیدن به دولت‌های منطقه خاورمیانه بوده است. چنین امری در سایر نقاط جهان روی نداده است
ابعاد و پیامدهای سیاسی داخلی و بین المللی نفت در خاورمیانه
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ،امروزه وقتی به نقشه جغرافیایی منطقه خاورمیانه نگاه می‌کنیم، می‌بینیم که نفت تأثیر اندکی بر تعیین مرزها و ساختارهای دولتی درون حوزه‌های تحت قیمومت فرانسه (یعنی سوریه و لبنان) یا بخش مدیترانه‌ای تحت قیمومت بریتانیا (یعنی اردن و فلسطین) داشته است. اما از طرف دیگر، نفت تأثیر بنیادی‌ای بر شکل‌گیری مرزها و موجودیت مستقل دیگر دولت‌ها در خاورمیانه داشته است. حتی می‌توان گفت که بقای عربستان سعودی نیز وابسته به وجود نفت بوده است. دولت سوم عربستان سعودی که توسط شاهزاده عبدالعزیز پایه‌گذاری شد، احتمالاً نمی‌توانست تنها با پشتوانه درآمدهای حاصل از سفرهای زیارتی حجاج و دریافت مالیات از مردمِ به‌شدت فقیر عربستان، دوام یابد. در واقع، این نفت بود که انسجام دولت سعودی را امکان‌پذیر ساخت و منابع مالی کافی به‌منظور پیش‌بردن یک دولت بوروکراتیک مدرن و پر کردن خزانه خالی آن را فراهم آورد. نفت از این لحاظ که غالباً سبب اجماع و نه تفرقه، مرکزگرایی و نه تمرکززدایی شده، ابزاری در خدمت انسجام بخشیدن به دولت‌های منطقه خاورمیانه بوده است. چنین امری در سایر نقاط جهان روی نداده است. اما با وجود این‌که نفت در خاورمیانه در برخی موارد تنها امتیاز انحصاری یک منطقه- در کشورهایی که انسجام ملی ضعیف و ائتلاف‌های منطقه‌ای قوی بوده- محسوب می‌شده است، هیچ گرایش جدایی‌طلبانه‌ مشهودی ظهور نکرده است. به طورکلی می توان تاثیر نفت و سیاست های نفتی بر مسائل خاورمیانه را در ابعاد زیر مورد بررسی قرار داد. پیامدهای سیاسی داخلی: یکی از این ابعاد به پیدایش نفت و ایجاد تاسیسات صنعتی برای استخراج و پالایش آن به نیروی کار وسیعی نیازمند بود که از داخل و خارج کشورهای منطقه تامین می شد.حضور هزاران نیروی کار در مراکز نفتی منطقه باعث گسترش آگاهی سیاسی نسبت به نابرابری های اقتصادی موجود میان کارگران بومی و یا مهاجران از یک سو و شرکت های نفتی دارای امتیاز از سوی دیگر می شد.این آگاهی طبقاتی به نوعی باعث رواج اندیشه های سیاسی رادیکال نظیر سوسیالیسم و کمونیسم شد.به همین خاطر بود که اصولا مناطق نفت خیز سرزمین های جنوبی روسیه در غرب دریای خزر،کانون تلاطمات سیاسی و شکل گیری نخستین جریان های فکری رادیکال همچون سوسیالیسم و فعالیت احزاب رادیکال پیرو اندیشه های سوسیالیستی و سوسیال دموکراسی بود.این جریان های سیاسی بعدها بر کشورهای ایران و مناطق نفت خیز سرزمین های جنوبی خلیج فارس یعنی کویت و بحرین و عربستان سعودی نیز می توان مشاهده کرد.تاثیر سیاسی داخلی دیگر را می توان به گسترش اندیشه ناسیونالیسم و همبستگی های مربوط دانست. آگاهی از اهمیت ثروت های ناشی از تولید نفت و به تاراج رفتن آن از سوی امتیاز داران خارجی باعث رشد آگاهی ملی و پیدایش ناسیونالیسم ضداستعماری در این کشورها نیز شد و بعدها حرکتهای ناسیونالیستی رهایی بخش برای بدست گرفتن کنترل این ماده حیاتی را از راه ملی کردن صنایع نفت به دنبال آورد.نخستین جلوه این نهضت های ملی در ایران آشکار شد و از این کشورها به سایر کشورهای منطقه گسترش پیدا کرد.این حرکت های ناسیونالیستی،هرچند به شکل محدود آن در بحرین،کویت و مناطق نفت خیز عربستان،الجزایر،لیبی و عراق نیز دیده می شد،اما ابعاد داخلی و بین المللی آن هیچ گاه قابل مقایسه  با ایران نبود. پیامدهای سیاسی بین المللی: پیدایش نفت در خاورمیانه،اهمیت استراتژیک این منطقه را نسبت به گذشته چندین برابر کرد و باعث حضور مستقیم و غیر مستقیم قدرت های خارجی در منطقه شد.یکی از تاثیرات این تحول،گسترش رقابت های جهانی بر سر خاورمیانه به خاطر مسآله نفت آن بود.اصولا حضور ایالات متحده آمریکا در خاورمیانه و خارج شدن این کشور از انزوا طلبی کلاسیک قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم آن،ناشی از اهمیت عنصر نفت برای اقتصاد آمریکا بود.بستن قراردادهای نفتی میان آمریکا و عربستان سعودی در سال های آغازین دهه 1930،مهم ترین جلوه حضور آمریکا در منطقه بود.نفت همچنین عامل تمایل اتحاد جماهیر شوروی به گسترش نفوذ خود در منطقه بود.شاید یکی از برجسته ترین جلوه های سیاست بین المللی خاورمیانه را که به نوعی درارتباط با نفت قرار داشت می توان  در تلاش های موفق انگلستان،فرانسه و ایتالیا و سپس ایالات متحده در تجزیه  امپراطوری عثمانی و تقسیم آن به مناطق نفوذ خود بر طبق توافق 176 سایس پیکو دید. طبق دیدگاه واقع گرایی در منطقه خاورمیانه،دولت بازیگر اصلی در عرصه سیاست خارجی است.واقع گرایان معتقدند که نخبگان،نمایندگان مردم وفاداری اند که دخالت بیگانگان در سیاست خارجی کشورشان،به منزله توهین تلقی می شود.اما دولتهای خاورمیانه،فاقد نفوذ پذیری و هویت ملی قابل اعتماد به عنوان مشخصه های دولت در نظریه واقع گرایی است.هویتهای داخلی و فرا دولتی وفاداری دولت نسبت به برخی قدرتها را به چالش می کشد.منطقه خاورمیانه،وفاداری مردم به ویژه به دولتهای عربی در قالب یک ملت خاص،در حضور هویتهای قدرتمندی همچون حمیت عربی کم رنگ می شود.این موضوع باعث می شود تا در عرصه سیاست گذاری خارجی،نخبگان حاکم میان پان عربیسم و مصالح دولت دچار دوگانگی شوند. محدثه جوشقانی/ کارشناس ارشد علوم سیاسی
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی