۰
plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۳۱ شهريور ۱۳۹۳ - ۱۲:۰۴
کد مطلب : ۱۱۶۹۲
نفت و قصه روزگار ایران

ثروتی برای آیندگان

مجید سلیمی بروجنی
در روزگاری که مظفرالدین شاه قاجار، سست عنصری و بی ارادگی را در اداره امور کشور بر میراث استبدادی شاهان قاجاری افزود و برای تامین هزینه های سفرهایش، راه پدر را در اعطای امتیازات گوناگون به قدرتهای بزرگ روزگار (روس و انگلیس) ادامه داد، تا بی محابا از عواقب این سودای نادرست، لذت دیدار از فرنگ را به زحمت تدبیر امور کشور ترجیح دهد، به دلالت یک ارمنی، پای بازرگانی به نام ویلیام ناکس دارسی به بازار امتیازات ایران باز شد و این، همان شخصی است که نام وی با سرآغاز اکتشاف «طلای سیاه» در تاریخ معاصر ایران گره خورده است.
 ثروتی برای آیندگان
به گزارش نفت ما ، نه شاه بیمار و عاشق فرنگ ایران، نه صدراعظم و عاملان ایرانی قرارداد و نه نماینده دارسی هیچکدام نمی دانستند کالایی را در این سرزمین معامله می کنند که در سالها و دهه های بعد، تار و پود حیات اقتصادی ایران به حساب خواهد آمد و سایه آن بر جنبه های سیاسی و اقتصادی تمامی تحولات آینده ایران خیمه خواهد زد. نه تنها دربار قاجاری، که خوانین بختیاری نیز در روزگاری که فوران چاه نفت مسجد سلیمان اعضای ناامید کمپانی دارسی را از رفتن منصرف ساخت، درنیافتند که به چه علت در سالهای پیش از جنگ جهانی اول آن همه مورد توجه قرار گرفتند و راز توزیع آن مقدار سلاح و سکه در میان آنان و نیروهایشان در چه بود؟ کمتر مورخی هم به تاثیر حیاتی وجود طلای سیاه در اصرار حکومت بریتانیا مبنی بر انعقاد قرارداد 1919 اشاره کرده است؛ چنانکه نه سیدضیاء و نه رضاخان هم در مقام بازیگران کودتای اسفند 1299 از دلایل این تصمیم بریتانیا اطلاع درست و دقیق نداشتند. ماجرای شیخ خزعل در سال 1303 و گردن نهادن وی به فرمان حکومت مرکزی نیز، در شرایطی که حتی خود رضاخان نیز تصور آن را نمی کرد، پرده ای دیگر از سناریوی تاریخ معاصر کشور است که دلدادگی بریتانیا به طلای سیاه ایران در تحقق آن تاثیر حتمی نهاد. از سقوط قاجارها تا جنگ جهانی دوم، یعنی روزگاری که باد بر بیرق قزاق بی سواد سوادکوهی بود، چنانکه در این دوران نه تنها هدیه انگلیس به خوانین بختیاری (سهام نفت) را پس گرفت، که قرارداد دارسی را نیز با سرمستی و خوش خیالی پاره کرد و در آتش سوزاند وچنان مست بود که تحمیل قرارداد 1933 نیز نتوانست او را متوجه واقعیت کند و در این خواب، ماند و با گرایش به آسمان نازی در زمانه گرفتاری لندن با هیتلر، بر روزگار حکمرانی خود خط پایان کشید و نشان داد که دایره اطلاعات و معلومات وی چنان محدود است که تصویر درستی از اهمیت نفت در موازنه قدرتهای رقیب در اروپا ندارد و همین درک نادرست، وی را از تخت به زیر کشید و راهی تبعیدش ساخت. در دوران پهلوی دوم، نه او که درآغاز بازیچه ای بیش در دست سیاستمداران قدرتمندی چون فروغی و قوام نبود، که کسانی سیاسی همچون قوام، اهمیت حیاتی نفت را در معاملات سیاسی دریافته بودند و به قدر مدد تحریک اشتهای سیری ناپذیر همسایه توسعه طلب و قدرتمند شمالی و وعده سر خرمن نفت شمال، آنان را وادار ساختند تا در حوادث آذربایجان پا پس کشیده و ماجرا را به نفع ایران فیصله دادند؛ اما هنوز مردم ایران از اهمیت کالایی که صاحبش شده بودند، آگاه نبودند. ماجرای ملی شدن صنعت نفت و نقش دکتر مصدق و حمایت آیت‌الله کاشانی از وی، از آغاز تا پیروزی نهضت، مرحله مهم دیگری از تحولات سیاسی و اقتصادی تاریخ معاصر ایران است که بر محور صنعت نفت که نزدیک به پنجاه سال از عمر آن می گذشت، شکل گرفت و شیر خفته افکار عمومی ملت ایران را بیدار کرد. هرچند مصدق در آگاهی بخشی به ملت ایران با حمایت کاشانی و توده مردم توفیق یافت، اما این پایان ماجرا نبود. جدایی و اختلاف میان او و کاشانی، نقش مخرب حزب توده و مخالفتهای پیدا و پنهان عوامل دربار و بسته های دلاری که بوی نفت از آنها به مشام می رسید و در نهایت، همراهی آمریکا (این استعمار نو) با اختاپوس عرصه سیاست در جهان (بریتانیا) راه را بر تداوم حضور مصدق در صحنه قدرت بست و او با کودتای 28 مرداد و راهی زندان شدن، تاوان جسارت خود به ساختار قدرت مطلق بریتانیا را داد. اما هرچه بود، مردم آگاه شده بودند و نفت، دیگر ثروتی ملی بود. آمریکا در قبال سازماندهی کودتای 28 مرداد سهم خود را از نفت ایران گرفت و شریک انگلیسی ها شد. با این تفاوت که رویکرد این کشور با نگرش بریتانیا که تلاش می کرد ذهن ایرانی ها را از ارزش و بهای نفت دور نگه دارد، متفاوت بود و مشتری تازه در قالب استعمار نوین، تلاش می کرد بر عطش وابستگی و دلدادگی اهالی ایران به نفت بیفزاید. از کودتای 28 مرداد تا طلیعه انقلاب اسلامی ایران روند وابستگی اقتصادی کشور به نفت با توجه به افزایش بهای آن که ناشی از تصمیم دولت آمریکا برای جبران کسری موازنه پرداختهایش بود، سیر صعودی یافت و این روند موجب شد تا ایران که در بیشتر سالهای حکومت دیکتاتوری پهلوی اول، بدون اتکا به نفت اداره می شد و در دوران مصدق نیز یکسال هرچند به سختی، اما اقتصاد بدون نفت را تجربه کرده بود، در آستانه پیروزی انقلاب اسلامی به شهادت اسناد و آمار و ارقام تا 90درصد به نفت وابسته باشد. رشد ناگهانی درآمد نفت در آغاز دهه‌1350، مسوولان حکومت پهلوی را گیج‌کرده و توهم و خود بزرگ بینی شاه را به منتهای درجه رسانید. قرار بود پول نفت صرف مدرنیزاسیون، توزیع در قالب تغذیه مدارس، طرح‌های وسیع عمرانی و کمکهای نقدی و اعطای وامهای چشمگیر به کشورها شود. عطر دلارهای نفتی، تصمیم گیران ایرانی را چنان گیج کرده بود که کسی احتمال کاهش درآمدها یا حتی افزایش غیرطبیعی تورم را در تصمیم گیری ها لحاظ نمی کرد. شتاب در روند تصمیم گیری ها در افزایش تورم، تاثیر مستقیم نهاد چنان که گویی موشک تورم از سکوی تصمیم گیری شاه و دربار به فضا پرتاب شد، به گونه ای که تورم 5/1 درصدی دهه‌40 به برکت درآمد نفت و در آغاز دهه 50 از مرز 20‌درصد هم گذشت؛ زنگهای خطر به صدا درآمده بود، اما شاه سرخوش تر و غافل تر از آن بود که رخت عقلانیت برقامت نظام فکری و تصمیم گیری خود بدوزد. در اواسط دهه 1350، درآمد ایران از محل فروش نفت سالانه از مرز 22 میلیارد دلار گذشت و اکنون، دیگر نفت نه «طلای‌سیاه» که بلای «اقتصاد» ایران بود.با پیروزی انقلاب اسلامی، دولتمردان جدید تلاش کردند تا از وابستگی به نفت بکاهند و در این راستا، تولید نفت را کاهش دادند، از اقتصاد بدون نفت سخن گفتند و ساز رهایی از اقتصاد تک‌محصولی کوک کردند. البته این رویکرد با مذاق مشتریان قلندر و قدرتمند آن روزگار سازگار نبود و دیگر دارندگان این کالا نیز از آن روز تاکنون آماده اند تا با عرضه بی‌محابای نفت به بازارهای جهانی، قدرتهای بزرگ را راضی نگه داشته و از تاثیرگذاری ایران نیز در مناسبات منطقه ای وجهانی جلوگیری کنند. حوادثی همچون جنگ تحمیلی، محاصره اقتصادی، تحریم های پی درپی و رقابتهای کشورهای صاحب نفت در دلربایی از خریداران، راه امکان تحقق این شعارها را به گونه ای بست که امروز روزگار، تصور اقتصاد بدون نفت برای ما تا حد زیادی غیرممکن خواهد بود. به راستی آیا ما توانسته ایم اقتصادمان را از سایه سنگین نوسانات قیمت نفت رهایی بخشیم؟ این سوالی است که پاسخ آن بی هیچ تاملی منفی خواهد بود. وجود نفت در ایران هرچند عاملی بدیهی در تامین بخش کلانی از بودجه مورد نیاز کشور بوده و هست، اما تبعات اقتصادی و اجتماعی و زیانباری هم بر جای نهاده و این، روی دیگر سکه تاثیر این اکسیر در پیکره اقتصاد ماست. مگر نه اینکه اتکای دولت به درآمدهای نفتی کلان از طرفی، موجب تورم قواره دولت و از سوی دیگر عامل اساسی برای ایجاد فاصله ای بعید میان مردم و حکومت گران در تاریخ معاصر ایران بوده است و بدبینی‌های مفرطی را به مدیران فراهم آورده و ذهنیت اجتماعی ما را تنبل و پرتوقع بارآورده است، به گونه ای که روابط اجتماعی ما ایرانیان به دلیل تاثیر دسیسه های غارتگران نفت،آسیب های فراوان دیده و حتی گاها در مسیر انحطاط و ابتذال گام نهاده است؟ توهم زیانباری که به دلیل وجود نفت بدان گرفتار آمده ایم نیز گزاره «در کشور ثروتمند ایران» بودن را باور کردن است، که این توهم به دلیل آگاهی از وجود نفتی است که در کنج ذهن و اندیشه هر شهروند ایرانی لانه کرده و برخی از ما را متوقع و تنبل و زیاده خواه بارآورده است. اعتقاد به این گزاره ناشی از وجود نفت است که صد البته گرانبهاست، اما ارزشمندتر از نفت، اراده همگانی و تلاش فراگیر میلیونها ایرانی است که در درون مرزهای این اقلیم متنوع و پهناور مسکن گزیده اند برای توسعه و سازندگی و بالندگی همه جانبه کشور که متاسفانه تا به امروز نیز، این عزم فراگیر قابل رصد نیست. کم نیستند کشورهایی که راه سعادت و رفاه خویش را از بستر کار و کوشش جمعی و اراده ملی طی کرده اند، نه از محل درآمدهای نفتی. یا فراموش نشود تجربه کشورهایی که ویرانی ها و آوار ناشی از جنگهای عظیم را به قدرت اراده و نظم فکری و پشتکار اجتماعی خود سامان بخشیده و در فاصله ای کمتر از 3 دهه، چنان ساختار اقتصادی را پی ریزی کردند که امروز، به اصرار می‌خواهند بر انحصار کشورهای پیروز درعضویت شورای امنیت نقطه پایانی بگذارند و اینان، کشورهایی هستند چون ژاپن و آلمان، همانانی که شکست خوردگان دیروزند و بی بهره از وجود کالایی به گرانبهایی نفت. دیگران چنان کرده اند، اما ما با افسانه «در ثروت و شکوه تاریخی» بودن، به خواب رفته‌ایم و قافله ای در حرکت هستیم که در چاه تعارف و تعامل مانده و به عوارضی همچون بی‌زحمت و تلاش و در عین حال، توقع بهبود از اوضاع زمانه داشتن، مقایسه مداوم با جوامع ساعی و تلاشگر بدون واقع‌بینی، راضی نبودن به وضعیت کنونی و نوستالوژی احساس به گذشته موهوم، دچار روزمرگی بی‌اعتمادی شده ایم و گرفتار شکاف میان مردم و دولتمردان و از همه بدتر، فاصله طبقاتی و ایجاد فضای مناسب برای رانت‌خواری و فساد اقتصادی که این خود، آخر قصه‌ای طولانی است و طالب مجالی ویژه. بی‌تردید، پتانسیل درآمدزایی و ثروت در اقتصاد ایران زمانی فعلیت خواهد یافت که نیروی انسانی موجود را با کمترین حواشی و بالاترین بهره‌وری بکار گیریم. آنچه موجب ناکارآمدی نظام پهلوی درایران شد و راه را بر انقلاب اسلامی گشود، حضور یک سیستم فاسد و ناکارآمد و دست و پاگیر و بی‌هویت بود که نیروهای موجود را نیز در دایره منحوس و متملق شاهی هدر می‌داد، از توان و تخصص آنان بهره لازم را نمی‌گرفت و در نهایت، چنان از درون تهی شد که در مقابل خروش انقلاب اسلامی راهی جز فرو ریختن پی نگرفت. به هر روی، نفت به تنهایی قدرت و ثروت نیست بلکه به شهادت تاریخ معاصر ایران می‌تواند فاجعه آفرین نیز باشد. فربه شدن بیش از اندازه دولت در ایران نیز حاصل وجود نفت است. دولت در دیدگاه ما اینک قدرت بی‌نظیری است و چون ثروت نفت را در اختیار دارد، پس باید هرچه در وهم و گمان آید از او طلب کنیم و انتظار داشته باشیم نظم اقتصادی جهان را به چالش بگیرد و در عین حال به ما فراوانی، رفاه و نعمت ارزانی دارد، بدون آنکه از ما یاری بخواهد. به راستی که این تصورات نادرست به دلیل وجود نفت و فرهنگ حاکم بر رفتار گروهی از مدیران دولت‌های مختلف، اکنون به بخشی از فرهنگ عمومی ما مبدل شده است و در ایجاد چنین نگرشی، دولت و حاکمیت فربه ما در یکصدساله اخیر، نقش اساسی ایفا کرده است. رهایی از وضعیت موجود و بازآفرینی امکان استفاده از مزیت نسبی برخورداری از ذخایر نفت و گاز، اگرچه کاری صعب و دشوار است و راهی طولانی می‌نمایاند، اما به هیچ‌روی غیرممکن و دست‌نیافتنی نیست. برای نیل به مقصود و رهایی اقتصاد از چنبره تاثیرگذاری مطلق این کالای استراتژیک، اراده همگانی در دولت و ملت لازم است. اراده‌ای که کار و تولید و سازندگی در بخشهایی غیر از صنعت نفت را وجهه همت خویش قرار دهد و با برنامه‌ریزی‌های دقیق در میان مدت، اقتصاد کشور را از وابستگی مطلق به نفت رهانیده و در درازمدت، چنان توانمند و پویا سازد که بدون اتکا به نفت چرخ حیات اقتصادی کشور دچار وقفه نشود. تغییر در نگرشهای موجود و جراحی ولو دیرهنگام عادات و سلوکی که در دوران گذشته در ما حادث شده است، به همراه بازتعریف ساختار دولت، و وظایف و کارکردهای نهادی آن و نیز، بازخوانی شیوه تعامل مردم و مدیران در این خصوص از ضروری‌ترین اولویت‌هایی است که به فوریت، باید در نظام و فرآیند تصمیم‌گیری و تصمیم‌سازی دولت و مجلس مورد اهتمام جدی قرار گیرد. آیا اراده‌ای جدی برای تحقق آرمان رهبران و شعار دولتهای معاصر تاریخ ایران با گذشت یکصدسال از اکتشاف نفت درایران شکل گرفته است؟ این سوالی است که تاریخ قطعا بدان پاسخ خواهد گفت.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی