به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی "
نفت ما " ، بدهکار بزرگ بانک سرمایه دقایقی قبل از بازداشت سخنانی را برای دفاع از خود مطرح کرد.
من نمیدانم چرا جای متهمان اصلی بانک سرمایه ظاهرا در حال عوضشدن است. به اتهامات یک بار در دادگاه قاضی صلواتی که غیرعلنی برگزار شده بود، پاسخ داده بودم. به اسناد و مدارک را تحویل دادگاه محترم شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب اسلامی کردم. درحالحاضر، علت حضور خود را نمیدانم. دوباره حضور مییابم تا توضیحاتی ارائه دهم.
اطراف دادسرای ویژه جرائم پولی و بانکی در خیابان فاطمی، فضای عجیبی حاکم است. باوجودیکه مخاطبان این دادگاه، متهمان پولی و بانکی هستند و قاعدتا از وضعیت مالی خوبی برخوردارند، اما خودروهایی که متهمان با آنها به دادسرا مراجعه میکنند، خودروهایی کاملا معمولی است؛ چیزی شبیه به «چراغ خاموش» که مدام از سوی مهران مدیری در سریال هیولا بیان میشود.
رفتهام تا با بهروز ریختهگران، یکی از متهمان مطرح بانک سرمایه که نماینده دادستان در آخرین دادگاه رسیدگی به جرائم متهمان بانک، از حکم جلب او خبر داده بود، گفتگو کنم. در یک تاکسی منتظر او مینشینم. با وکیل او هماهنگم. مدام به هم خبر میدهند که خودروی ۲۰۶ مشکی آگاهی همان اطراف است تا حواسشان را جمع کنند. بالاخره سرمیرسد. از یک پژو پارس سفید پیاده میشود. دو مرد جوان که فرد همراهم تأکید میکند برادران ریختهگران هستند هم کنارش میایستند.
خانم مسن لاغراندامی که لباس سیاه پوشیده و چهرهای نگران دارد هم از ماشین پیاده میشود. فرد دیگری هم در نزدیکی اوست؛ همان شوهرخواهرش، اشکان طرخورانی، متهم دیگر پرونده بانک سرمایه. نزدیکش میروم تا با او همکلام شوم. نگران است. مدام دهانش خشک میشود و آب طلب میکند. نگاهش به وکیلش است که سخنی به اشتباه از زبانش خارج نشود. میگوید آمدهام که بگویم حکم جلبی در کار نیست و خودم در دادسرا برای ارائه پارهای از توضیحات حاضر میشوم. احضاری که البته در نهایت به بازداشت او منجر شد. میگوید دوباره من را برای مواردی خواستهاند که قبلا در شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب با ریاست قاضی صلواتی به آنها پاسخ دادهام و نمیدانم چرا دوباره من را خواستهاند.
با طعنه میگوید: «نمیدانم چرا جای متهمان اصلی بانک سرمایه ظاهرا در حال عوضشدن است». اشاره او را وکیلش نوعی سناریوچینی برای بازداشت او تعبیر میکند. در این گفتوگوی کوتاه به برخی از وجوه پرونده و نقض اتهاماتش در دیوان عالی کشور اشاره میکند که حکم اخلال در نظام اقتصادی او را رد میکند. به آن سوی خیابان، درست روبهروی ورودی دادسرا نگاه میکند.
خودرویی عبور میکند و به او دست تکان میدهد. انگار آن اطراف، برخی از همراهانش فضا را تحت کنترل گرفتهاند. لایحهای را که قرار است در دادسرا ارائه دهد به دستم میدهد. کلامش که تمام میشود و خداحافظی میکنیم، قدم برمیدارد تا از خیابان عبور کند. دوباره پا پس میکشد و میگوید بگذار با مادرم خداحافظی کنم. آنجا میفهمم که متهم هم باشی، مادر تنهایت نمیگذارد. بغلش میکند و یک بطری آب از یکی از همراهانش میگیرد و با وکیل خود، روانه دادسرایی میشود که میداند بازداشت در انتظار اوست