من یک اصلاح طلبم، یک اصلاح طلب جوان. شاکی از وضع امروز و نگران از حال فردای خود و دوستان خودم. نوشتن این مطلب به این دلیل ضرورت یافت که در استانه دو تحول مهم در کشور هستیم، انتخابات شوراها و ریاست جمهوری و اغاز شورافرینی انتخاباتی جوانان و اغاز هجوم ژنرال ها به ستادها و گذاشتن سبدهای خود در صف طویل قدرت طلبی
١- شاه را که می خواستیم سرنگون کنیم جوانان به میدان آمدند، جنگ تحمیلی را هم با خون همین جوانان به پایان شرافتمندانهای رساندیم. حقیقتا تاکنون همین دو میدان خونین را به جوانان داده ایم و نه بیشتر. واقعیت تلخ جامعه ما این است که "جوان گریزی" تنها موضوعی است که همه جناحهای سیاسی بر آن تفاهم دارند .
امروز "جوانگرایی" تبدیل به شعار کهنه و بی محتوایی شده است که بیش از هر چیزی به أصل موضوع جوانان ضربه زده است. چه سوء استفاده هایی که از این شعار نشده است
٢- آنچه مایه شگفتی است عملکرد گفتمان اصلاحات است که محور همه حرکت های آن از سال ٧٦ تاکنون جوانان بوده اند. مدیران میانسالی که در سال ٧٦ به برکت پیروزی اصلاحات بر مسند قدرت قرار گرفته اند پست و نان اصلاحات را می گیرند و میخورند ولی در مواقعی کمترین پایبندی به آرمانهای اصلاحات نداشته و ندارند، اینها همچنان صندلی را چسبیده اند و رهایش نمیکنند. باید از آنها پرسید در دوران صدارت خود چند جوان را به مدارج مدیریتی رسانده اند شک نکنید چنین کاری نکرده اند بلکه از رفقای سنگین پای خود استفاده کرده اند.آنها با عملکرد خود و با ایجاد انحصار در تصدی پستهای مدیریتی، بارها به رقبا فرصت دادهاند تا مدیریت اصلاحطلبانه را «مدیریت پیر، تنبل و کُند» خطاب کنند.
٣- هیچ می دانید چند نفر جوان مستعد، به پای مدیران و ژنرال های کهنسال و بازنشسته، تباه شده اند؟ آیا انصاف است که سهم جوانان اصلاح طلب تنها پیاده نظامی ژنرال ها، زندان، ستاره دار شدن و دادن هزینه باشد و سهم ژنرال های بیستاره همیشه صدر سفره قدرت باشد؟ جوانان اصلاح طلب تاکنون تنها پله ترقی ژنرالهایی بوده اند. جوانان اصلاح طلب تاکنون تنها هیزم تنور انتخاباتهایی شده اند که هیچ سهمی از نتیجه آن نداشته اند، شورها به پا کرده اند ولی سهمی از کیک جشن پایانی نداشته. این روحیه قدرت طلبی برخی مدیران اصلاح طلب و بی محلی به جوانان آینده خطرناکی برای اصلاحات رقم خواهد زد. مطمئنا این شیوه عمل ، آینده اصلاحات را تهی از مدیران و نیروهای کارآمد می کند و جوانان را هر روز دلسردتر میکند.
٤- آفت بزرگ احزاب و جریان های سیاسی ضعف آنها در کادرسازی و تقویت تشکیلات است. بزرگترین اقدامات تشکیلاتی اصلاح طلبان در دولت اول اصلاحات و کمتر از آن در دولت دوم بوده است. از آن تاریخ تاکنون این حرکت به هر دلیلی از جمله تنگناهای داخلی کند شده است ولی آنچه این مهم را به شدت تهدید می کند کم توجهی ساختاری به جوانان اصلاح طلب است. استفاده ابزاری از آنها باعث سرخوردگی آنها شده است. دور از انتظار نیست که در صورت ادامه این شیوه، جوانان اصلاح طلب مصادره و جذب جریانهایی شوند که در حقیقت شاید کاریکاتور اصلاحات باشند.
٥- ثبت نام انتخابات شورای شهر که آغاز شد سیل بزرگ ژنرال های اصلاح طلب همه را شگفت زده کرد. این ژنرال ها همان هایی هستند که وقتی در مسند قدرت بودند همواره شعار «جوان گرایی» می دادند و البته نشانه هایی از عمل به این شعار سراغ نداریم و وقتی خارج از قدرت هستند رقیب را به بی توجهی به جوانان متهم میکنند.
متاسفانه این دوستان همواره با چنگ انداختن به شعار "احساس تکلیف" وارد میدانهایی مانند انتخابات شورای شهر و یا ستادهای انتخاباتی می شوند و باز هم مجال حضور جوانان را از آنها می گیرند.
٦- اقتصاد مقاومتی که این روزها مورد تاکید است، نیازمند یک مدیریت چابک و خلاقانه است. با محافظهکاری و چسبیدن به شیوههای کلاسیک، نمیتوان این الگوی اقتصادی را به پیش برد. جوانان هستند که میتوانند با توان و خلاقیت خود، این الگوی اقتصادی را در عرصه عمل، اجرایی کنند. در برابر محافظهکاری مدیرانی که خود را ژنرال میخوانند، خلاقیت، توان و استعداد جوانان میتواند ناممکنترین چیزها را ممکن کند. مدیران محافظهکار، در عمل به رویههای جاافتاده میچسبند و هر چند هم که از تغییر سخن بگویند، نه میتوانند تغییری ایجاد کنند و نه میدانند چگونه میتوان تغییری ایجاد کرد. این روزها، نه صرفاً راه نجات اصلاح طلبی، بلکه راه نجات اقتصاد کشور، در میدان دادن واقعی به جوانان است.
آقایان اصلاح طلب،اصلاح طلبی تنها شعار، کتاب، مقاله،سخنرانی،ستاد، حزب و ژست نیست ما باید بتوانیم اصلاحات را زمینی و اجرایی کنیم.اصلاحات یعنی باور واقعی به جوان، اصلاحات یعنی یک مدیر در کهنسالی سودای پست و لابی گری برای قدرت نکند و به جوانان فرصت بدهد.