در میان تمام مدیران شرکت ملی صنایع پتروشیمی دو تن از آنان محمدرضا نعمت زاده و غلامحسین نجابت فراتر از تمام ویژگی ها و توانمندی هایی که داشتند از یک نظر خاص نیز بسیار قابل تحسین بودند. این دو تن وقتی مشکل قضایی یا دردسری در این رابطه برای یکی از مدیران زیرمجموعه رخ می داد با تمام وجود و بدون کمترین ملاحظه به حمایت از مدیر خود بر خواسته و هرگونه سند و وثیقه ای که لازم بود برای آنها گرو می گذاشتند.
بطور قطع در میان تمامی مسائل و مشکلات موجود یکی دیگر از مصیبت های وارده بر خصوصی سازی پتروشیمی می تواند این موضوع باشد که این صنعت دیگر هرگز سایه مدیری بزرگ و توانمند را بالای سر خود نخواهد دید.
خبر بازداشت یک مدیر یا مسئول در مجموعه نفت و پتروشیمی همیشه وجود داشته و اتفاق غیرمترقبه ای نیست ولی مشکل آنجاست که تبعات منفی و ثابت نشده چنین اخباری بسیار سریع تر از حقیقت ماجرا در رسانه ها منتشر شده و متاسفانه به دلیل شرایط ویژه این اخبار از یک سو و یقینا خلاء شدید و ملاحظه کاری مدیران ارشد سازمان هایی که با حسن اعتماد به مدیران خود بتوانند ضامن آنان باشند از سوی دیگر، شرایط بسیار سخت و غیرقابل پیش بینی برای تصمیم گیریهای مهم در جریان انجام کار ایجاد می کند.
در خبرمربوط به بازداشت مدیرعامل پتروشیمی رازی تنها اتهام ذکر شده فروش خارج از سیستم محصولات این مجتمع و عدم تودیع وثیقه ذکر شده است.
کیست که نداند پتروشیمی رازی حدودا از سال 1386 در ازای مبلغ 635 میلیارد تومان به کنسرسیومی به رهبری شرکت گوبره تاش ترکیه فروخته شده و هدف ترکها از خرید این مجتمع انتقال تمامی محصولات آن به کشور خود برای تامین نیازهای کشاورزی شان بوده است؟ ترک ها با انگیزه بالایی برای خرید واحدهای تولیدی پتروشیمی و سرمایه گذاری آمده بودند و گفته میشد برنامه بعدی آنان خرید واحد کریستال ملامین ارومیه می باشد که بتوانند با طی مسیر کمتری محصولات تولیدی را به کشور خودشان منتقل کنند اما ظاهرا گیر و دارهای اداری به ویژه صدور محصولات پتروشیمی رازی چنان عرصه را بر آنها تنگ می کند که عطای ادامه خرید واحدهای تولیدی را به لقای آن می بخشند.
حالا اینکه اتهام مدیرعامل این مجتمع تخلفات مالی و فروش برخی محصولات خارج از ضوابط و قوانین ذکر شده و دلیل بازداشت وی عدم توان در تامین وثیقه مورد نیاز ذکر می شود نکاتی است که حداقل انتظار از مدیران ارشد نفت و پتروشیمی این بود که کمی منطقی تر به چنین عناوینی نگریسته و آن را به مثابه شتری بدانند که ممکن است با همین عنوان درب خانه آنها نیز بخوابد. مجموعه مدیران و کارکنان پتروشیمی به ویژه نیروهای باسابقه با شرایط گذشته پتروشیمی رازی آشنایی کامل دارند. شاید هنوز باشند افرادی که فنس میان پتروشیمی رازی و پتروشیمی بندرامام را " دیوار برلین " نام نهاده بودند. و همانطور که دیوار برلین پس از اتحاد دو آلمان برچیده شد. با خرید پتروشیمی رازی و حضور ترکها و مدیرعامل جدید اخبار دریافتی حکایت از افزایش بی سابقه تولید و برخی خدمات و تسهیلات عرضه شده به پرسنل داشت. اینک اما هرگونه صحبت در این رابطه به مثابه کوبیدن آب در هاون است.
لذا باید گفت کاش در پتروشیمی هنوز بزرگی شجاع دل و پاکدست وجود داشت تا مدیران همه شرکت های خصوصی شده را نیز به عنوان یکی از اعضای این خانواده دانسته حداقل ریشی برای حمایت از اعتبار و آبروی آنان و عمر و جوانی که طی سال ها خدمت مایه گذاشته بودند گرو می گذاشت. شاید هم به تعبیر گالیله " بدبخت ملتی که احتیاج به قهرمان داشته باشد".