کد QR مطلبدریافت صفحه با کد QR

ماجرای ربودن هواپیمای حامل مدیران نفتی

30 شهريور 1399 ساعت 7:56

مسئول فروش نفت ایران در دوران جنگ تحمیلی گفت: در طول جنگ خارک 2238 بار مورد تهاجم دشمنان قرار گرفت. عراقی‌ها برای آموزش و تمرین خلبان‌هایشان، ماکتی به اندازه جزیره خارک احداث کرده بودند و اگر دیر میجنبیدیم فاتحه صادرات نفت را می‌خواندند.


 به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی"نفت ما "،   در دوران دفاع مقدس یکی از اهداف دشمن حمله و آسیب رساندن به صنعت نفت ایران به عنوان گلوگاه اقتصادی کشور بود و این صنعت بارها مورد تهاجم نیروهای بیگانه قرار گرفت. هفته دفاع مقدس فرصت خوبی برای بازخوانی خاطراتی از صنعت نفت است که واژه به واژه آن می‌تواند به عنوان یک درس کاربردی برای مدیریت بحران در شرایط فعلی مورد استفاده قرار گیرد.
بررسی شیوه‌های اداره و مدیریت صنعت نفت در دوران دفاع مقدس و الگوگیری از آنها قطعا می‌تواند در شرایط جنگ اقتصادی گره‌گشای بسیاری از مشکلات ناشی از بحران مدیریت در وزارت نفت باشد.
در این راستا به مناسبت هفته دفاع مقدس میزگردی با حضور مهندس علیرضا ضیغمی مدیرعامل اسبق شرکت ملی پالایش و پخش فرآورده‌های نفتی، امیر حبیب بقایی فرمانده اسبق نیروهای هوایی ارتش جمهوری اسلامی ایران و دکتر حمیدرضا بورد مدیرعامل اسبق مناطق نفت‌خیز جنوب  برگزار شد.
 
 
مشروح این میزگرد به شرح زیر است:
 جناب بقایی حضور شما برای دفاع از صنعت نفت کشور از کجا آغاز شد؟ توضیحاتی درباره ورود جنگ تحمیلی به مناطق نفت‌خیز، دفاع از این مناطق و اتفاقاتی که با حضور نیروی هوایی ارتش رقم خورد ارائه بفرمایید.
بقایی: یکی از کارهای نیروی هوایی در کل خوزستان گشت هوایی بود. سال 1364 من در پایگاه دزفول خدمت می­کردم ولی با ایجاد پایگاه امیدیه شهید بابایی دستور دادند که ما در امیدیه مستقر شویم. بعد از گذشت مدتی از استقرار ما، دشمن مارون 2 را هدف قرار داد. در آن زمان مارون 2 به پالایشگاه اصفهان 160 هزار بشکه نفت می­داد تا سوخت هواپیما، بنزین، گازوئیل و این قبیل فرآورده­‌ها را تولید کند. در آن زمان پالایشگاه اصفهان، بزرگترین پالایشگاه فعال ایران بود.
بعد از حمله دشمن به مارون 2 من به عنوان فرمانده پایگاه هوایی با لباس بسیجی با یک ماشین پیکان از محل حادثه بازدید کردم. در همان زمان آقای جشن‌ساز که در محل حادثه به دیدن بنده آمد و چون لباس عادی به تن داشتم متوجه نشد که بنده فرمانده نیروهای هوایی امیدیه هستم و با گلایه به بنده گفت که به خاطر این سهل‌انگاری فرمانده پایگاه باید اعدام شود زیرا نتوانسته از بروز این حادثه جلوگیری کند. من هم وقتی متوجه شدم ایشان بنده را نشناخته تاکید کردم که بله باید فرمانده اعدام شود.( با خنده)
خب می­دانستم این حرف آقای جشن‌ساز از روی ناراحتی خیلی زیاد زده شده بود و اگر من هم به جای او بودم همین واکنش را نشان می­دادم. در آن زمان پایگاه امیدیه میزبان حداقل 5 هزار نفر نیرو از استان­‌های خوزستان، فارس، بوشهر و کهگیلویه بود که در زمان عملیات‌­ها تعدادشان به 30 هزار نفر هم می­‌رسید.
پس از این حادثه بنده با امیر غلامی فرمانده پدافند دیدار کردم و پیشنهاد دادم که برای جلوگیری از تکرار حادثه مارون 2، از سامانه اسکای گارد استفاده کنیم. ولی ایشان به دلایلی پیشنهاد را قبول نکردند و بنده هم از طریق شهید بابایی برای استفاده از این سامانه تایید گرفتم. در آن زمان من شهید بابایی را عباس صدا می­زدم.
اسکای گارد سیستمی مجهز به موشک و رادار است و هواپیمای مهاجم را در رنج 6 کیلومتری هدف قرار می­دهد. پس از یک هفته از آن ماجرا، اسکای گارد در مارون 2 مستقر شد. یک هواپیما از نیروهای متجاوز به خلبانی شاکر محمد به قصد حمله به تجهیزات به منطقه آمد که آن را با سامانه اسکای گارد مورد هدف قرار دادیم.
 
با توجه به اهمیت مناطق نفت‌خیز در طول دوران جنگ، در آن زمان به شهید بابایی گفتم به نظر من باید هرچه اسکای گارد در کشور هست را جمع کنیم و در مناطق نفت خیز بگذاریم. این اقدام از سال 1364 آغاز شد. البته از ابتدای جنگ هم مناطق نفتی را هدف قرار می­‌دادند ولی وقتی در خلیج فارس دستشان قطع شد، جنگ نفتی را شروع کردند. نخست هم به سراغ مناطق نفت­‌خیز ‌رفتند که ما مانع شدیم. در مرحله بعد هنم به سراغ حمله به خارک رفتند.
بنده خدمت آقای هاشمی رفسنجانی و آقای آقازاده وزیر نفت وقت رفتم و اوضاع را تشریح کردم. در آن جلسه من گفتم اگر دیر بجنبیم، صادرات نفت تعطیل است. مرحوم هاشمی گفت پیشنهادت چیست. گفتم اسکای گاردهای کل کشور در مناطق نفت‌خیز قرار بگیرند. با این پیشنهاد موافقت شد و این کار ظرف 48 ساعت صورت گرفت و حجم زیادی از اسکای گاردها در امیدیه و دیگر مناطق نفت­خیز مستقر شدند. در نتیجه آن شاید 20 هواپیمای دشمن هدف قرار گرفت.
اما دو ماه بعد اعلام کردند به مارون 2 حمله شده­ است و گفتند در این حمله هواپیمایی هم در کار نبود. من احتمال دادم از طریق موشک این کار را انجام دادند. در آن زمان با آقای دانش­‌پور، مغز متفکر علمی نیروی هوایی مشورت کردم. او گفت عراق با استفاده از میراژ اف 1 این کار را از فاصله 15-16 کیلومتری انجام داده است. بنابراین با همکاری علیزاده مدیر گچساران، زراعتی مسئول پدافند غیرعامل و پرسنل نفت، تصمیم گرفتیم گچساران را با ماسه بادی، بتن و گل‌پاشی استتار کنیم. این کار هم ظرف 48 ساعت انجام شد.
بعد از حمله با میراژ، من سیستم مقابله با دشمن را تغییر دادم. به شهید بابایی پیشنهاد کردم که اف 14 در امیدیه مستقر کنیم. برای این کار شرکت نفت هم به ما امکانات داد از جمله اینکه کانکس‌­های لوکس در اختیارمان گذاشت که از آن برای اتاق آلرت خلبانان استفاده کردیم. جنگنده­‌های اف 14 مستقر شدند و با انجام چند رهگیری، صحنه جنگ عوض شد. در این مقطع دشمن منطقه موره، گچساران و اهواز را هم زدند. پس از آن جنگ از مناطق نفت­‌خیز به دریا کشیده شد.

  اشاره کردید که دشمن پس از ناامیدی از حمله به تاسیسات تولید نفت، به سراغ از کار انداختن صادرات نفت رفت. اقدامات نیروی هوایی ارتش برای دفاع از خارک جهت تداوم صادرات نفت چه بود؟ 
بقایی: در ادامه دوره جنگ نفتکش­­‌ها شروع شد. آن زمان مساله اول ما ایجاد امنیت برای خارک جهت صادرات نفت بود. ما برای بازدید از جزیره سیری به آنجا پرواز کردیم. در آن زمان یک جت فالکون را از تهران ربوده و به بغداد برده بودند و قرار بود هواپیمای دوم که من سوار بر آن بودم نیز ربوده شود. خلاصه ما به مقصد رسیدیم و سوار بر کشتی برای بررسی امکان صادرات نفت از جزیره سیری بازدید کردیم. خواستیم برگردیم که به ما گفتند پرواز شما ممنوع است و باید شب را بمانید. کاشف به عمل آمد که قرار بود هواپیمای حامل ما را نیز به عراق ببرند. من به خلبان آن هواپیما گفتم شما عرق وطن پرستی ندارید که می خواستید چنین کنید؟ که جواب تندی داد و فهمیدم قصد اینها برای ربودن ما و هواپیما جدی و برنامه‌ریزی شده بوده است. فردای آن روز ما با هواپیمای دیگری به امیدیه برگشتیم. بعد از آن جنگ نفت­کش­‌ها شروع شد.
در حوزه پدافند نیروی هوایی، خاطراتی که عنوان می­کنم مربوط به زمانی است که نیروی هوایی با پدافند یکی بود. ماموریت نیروی هوایی، دفاع از فضای کشور است و خدمت حضرت آقا هم عرض کردم یک اف 14 با یک سوخت‌رسان از چابهار تا ارومیه را کنترل می­کند و هر هواپیمایی تکان هم بخورد یا می‌­زند یا فرود می­‌آورد. نیروی هوایی و سیستم موشکی باید قوی باشد. در دوره پهلوی استراتژی این بود که به ما موشک ندهند.
من خاطره­‌ای از بابایی و ستاری و فرمانده موشکی در اهواز یادم می­‌آید که در سال‌های 62-63 لوله­‌های 5-6 متری را از مواد منفجره پر و سپس پرتاب می‌­کردند. یعنی می‌خواهم بگویم نخستین تلاش‌ها برای ساخت موشک از اینجا شروع شد. تدارکات این کار با گروه بیت‌الزهرا بود. خدا را شکر هم‌اکنون ما در اوج اقتدار موشکی هستیم که نتیجه زحمات خالصانه نیروهای انقلاب است.
 
در خصوص پدافند هوایی لازم به ذکر است که قبل از آغاز جنگ، پدافند کشور 16 فروند هواپیما و بالگرد را سرنگون کرد. پدافند هوایی در دوران جنگ از 235 مرکز حساس که 71 نقطه آن نفتی بود، با تمام قدرت دفاع کرد. پدافند هوایی مجموعا از 3 هزار و 145 فروند نفتکش عبوری حمایت کرد که یک هزار 377 حمله هوایی به این کشتی­‌ها شد. از این تعداد 379 اقدام تاکتیکی بود که در این اثر آنها 55 هواپیما را در خلیج فارس و منطقه جنوب هدف قرار دادند. نیروی دریایی هم در این بخش با نیروی هوایی همراه بود. اینها آفند و پدافند با هم انجام دادند. اما این آمارهایی که عرض کردم مربوط به عملیات‌های نیروی هوایی است.
خاطرم هست زمانی که من از کل مناطق نفت­‌خیز بازدید کردم در آنجا دلم برای پدافند سوخت. یک شب شرکت نفت در اهواز من را برای شام دعوت کردند. هر کاری کردند من شام نخوردم. بغض گلوی مرا گرفته بود. بعد از سه روز بازدید منطقه و پدافند خدا را خوش نمی‌­آمد من چنان غذای مفصلی بخورم و نیروها و همکاران بنده در مضیقه باشند. اما از فردای آن روز بعد از اینکه دلیل غذا نخوردنم را گفتم، غذای نیروهای پدافند و پرسنل نفت یکسان شد و از این بابت بسیار خوشحال شدم.
در طول دوران مسئولیتم سعی کردم همیشه برای کشورم خدمت کنم زیرا من خلبانی هستم که برایم هزینه شده و هر بار که پرواز کردم پول مردم را در قالب بنزین هواپیما مصرف می‌کردم. طبق آمار حدود 200 هزار نفر از شهدای ما زیر 18 سال هستند که در قالب بسیج وارد جبهه شده بودند. جوانان ما خیلی خون دل خوردند. 40 هزار ارتشی شهید شدند. لذا همه باید ید واحد شویم و این مملکت را گلستان کنیم. من فقر را قبول ندارم زیرا این مملکت غنی است. مملکت ما چیزی کم ندارد و امیدوارم در آینده نه چندان دور آدم­های دلسوز بیایند و ظرف اجرای دو برنامه این مملکت را دوباره آباد کنند.
 
 
 آقای ضیغمی شما در دوران دفاع مقدس مسئول صادرات نفت ایران بودید، در حوزه صادرات نفت از خارک با چه مشکلاتی دست و پنجه نرم می‌کردید؟ 
ضیغمی: در سال‌های بعد از جنگ متاسفانه بنده اقدامی برای گردآوری و تدوین و تنظیم خاطرات دوران دفاع مقدس در صنعت نفت کشور نداشتم که خب اشتباه هم کردم و باید به این دست موضوعات توجه بیشتری شود. بنده در رشته برق تحصیل کردم و در تاریخ 55/1/14 استخدام شرکت نفت شدم. قبل از پیروزی انقلاب در کارخانه‌­های اهواز کار می­کردم. من اراکی هستم ولی بعد از دیپلم برای کار به خوزستان رفتم.
در این دوران سمت­‌های مختلفی داشتم از جمله عضویت در فرماندهی سپاه خارک، دادیار دادسرای خارک، موسس بخشداری خارک، فرماندار گناوه و یک سال معاون خارک و سکوهای دریایی. در سال 1360 بنده از وزارت کشور به حوزه نفت برگشتم چون گفتند به نیروهای نفتی نیاز داریم. در آن زمان معاون منطقه خارک و سکوهای دریایی شدم.
یک سال بعد رئیس منطقه خارک شدم. در آن دوره من ساختاری پیشنهاد دادم که مدیریت خارک و فلات قاره یکی شود که البته بعدها مجدد بهم خورد. لذا با حفظ سمت، رئیس شرکت ملی نفت منطقه خارک شدم. تمام هشت سال جنگ من مدیر خارک بودم. باید بگویم که تمام صادرات نفتی ما در این دوران چه از سیری یا تنگه هرمز را مدیون نیروهای مسلح به ویژه نیروی هوایی هستیم.
در آن هشت سال قراردادی با آقازده وزیر نفت داشتم که براساس آن تا پایان جنگ من مدیر خدمات خارک بمانم. بعد از جنگ با اصرار وزیر که به تهران بروم، مخالفت کردم و با اکراه به اهواز رفتم و در آنجا مدیر مناطق نفت خیز شدم. ده سال در این سمت بودم. سال 1377 به عنوان معاون مدیر نفت مرکزی به تهران آمدم. بعد هم مدیرعامل نفت مرکزی شدم. از سال 89 هم مدیرعامل پالایش و پخش بودم.
زمانی که آقای زنگنه وزیر شد، من را از همه سمت­‌ها برکنار کرد و مشاور وزیر شدم و سپس تا پایان سال 96 مجری طرح توسعه لایه نفتی پارس جنوبی شدم. سابقه کارم 44 سال است و 6 سال اضافه کار کردم. یعنی باید با سن 60 سالگی بازنشسته می­شدم اما تا 66 سالگی کار کردم. سه سال آقای زنگنه و سه سال هم آقای میرکاظمی حضور بنده را در وزارت نفت تمدید کردند.
در خصوص فعالیت‌­هایم در خارک باید بگوییم که پیش از پیروزی انقلاب، من عضو کمیته اعتصابات بودم. بنا به فرمان امام خمینی شیرهای نفت بسته شد. برای اینکه حرف امام روی زمین نمانَد، همه پروازها به خارک لغو بود. در آن زمان ساواک خارک را شدیدا کنترل می­کرد و فرمانده نیروی دریایی از بستگان دربار و حکومت شاه، انتخاب می‌­شد و شهریار پسر خواهر شاه فرمانده بود. چون در خارک پروژه ایجاد ظرفیت صادرات روزانه 10 میلیون بشکه نفت را اجرا کرده بودند.
در خارک دو اسکله تی و آذرپاد وجود دارد. ظرفیت اسکله‌های آذرپاد چهار تا کشتی بین هزار تن تا 700 هزار تن نفت است و ظرفیت اسکله‌­های تی از 50 هزار تا 250 هزار تن نفت است. 10 تا اسکله سمت بوشهر وجود دارد که به آنها اسکله­‌های شرقی گفته می‌­شود و 4 اسکله در سمت غربی هست که به آنها اسکله­‌های غربی گفته می­‌شود.
رکورد ما در زمان شاه تولید تا 6 میلیون بشکه و صادرات تا 5 میلیون بشکه نفت در روز بود. اما امروز با توجه به تحریم میزان تولید و صادرات کم شده است. البته الان هم اگر کار در صنعت نفت در دست نیروهای جهادی قرار گیرد حداقل 1 میلیون بشکه در روز صادرات نفت خواهیم داشت کما اینکه در زمان وزیر قبلی، آقای قاسمی و در دوره تحریم اول این کار صورت گرفت.
من پیش از انقلاب این شبهه برایم پیش آمد که از نفت خارج شوم زیرا شاهد بودم که ایران به کشتی­‌های اسرائیلی هم نفت می‌فروخت. به همین دلیل گفتم حضور در نفت غیرشرعی است. اما فردی روحانی به اسم آقای اسدی از امام که در نجف بود استعلام گرفت. امام گفتند استعفا ندهید و در صنعت نفت بمانید، منتها فعالیت سیاسی انجام دهید و حضورتان به خاطر پول نباشد. بنابراین اشکال شرعی حضورم در نفت با این با فتوای امام حل شد.
قبل از انقلاب من فعالیت‌های سیاسی و مذهبی می‌کردم که اسنادش در سندهای ساواک وجود دارد. تا پیش از انقلاب افراد روحانی خوبی برای تبلیغ به خارک می‌­آمدند. از جمله آیت الله جنتی، آیت الله مکارم شیرازی و آیت الله مروی زمانی که در گناوه در تبعید بود. قبل انقلاب گروه ما به باند الله معروف بود. یکی از کارهایی که کردیم اعتراض به خوردن مشروب در مهمان­سراها بود که مانع استراحت شبانه می­شد. این کار در سال 56 رخ داد و شرکت نفت قبول کرد که سرو مشروب از مهمان­سراهای مناطق عملیاتی حذف شود و به بارها و امثال آنها محدود شود.
در زمان اعتصاب ما نفت صادر نمی‌­کردیم. در همین راستا امام خمینی دستور داد که به اندازه نیاز داخل تولید نفت صورت بگیرد. لذا کمیته­‌ای تشکیل شد تا نفت مورد نیاز تولید شود. در آن زمان صادرات از خارک مطلقا ممنوع بود و فقط پالایشگاه­‌ها فعال بودند. ما در خارک یک تیم برای ادامه روند کار آب و برق تشکیل دادیم که فقط نیروهای این دو بخش اجازه فعالیت داشتند.
جمشید آموزگار به عنوان مدیرعامل نفت به خارک آمد و گفت خاطر ملوکانه از این کار مکدر شده است. ما هم گفتیم به هیچ وجه نفت صادر نمی­کنیم مگر اینکه از پاریس دستور بیاید. گفت پاریس چرا؟ گفتم امام خمینی که پاریس هستند باید دستور بدهند. آموزگار پیشنهاد داد بابت هر کشتی که برای صادرات نفت بارگیری کنیم پاداش کلانی پرداخت کند. اتفاقا بحث صادرات به اسرائیل هم منظورشان بود. ما قبول نکردیم و گفتیم تا آخر این ماجرا هم ایستاده‌­ایم.
 
 
 
 
در باند الله که تشکیل شده بود، فردی به اسم احمدرضا کریمی بود که پیش‌تر به دلیل اینکه نتوانسته بود در زندان شکنجه­‌ها را تحمل کند، قول همکاری با ساواک را داده بود. مدتی هم این فرد با نفوذ در گروه­‌هایی در دانشگاه تهران، افرادی را لو داده بود. لذا جوانان انقلابی دنبالش بودند. ساواک این فرد را به خارک فرستاد. او در تیم ما نفوذ کرد و خوب خیلی هم باسواد و دبیر آموز و پرورش بود. در باند الله همه نوع قشر حضور داشتند، محصل، بازاری، نفتی و تعدادی از پرسنل نیروی دریایی و ارتش.  
زمانی که دانشجویی برای سرشماری از بخشداری به خارک آمد، احمدرضا کریمی که برای ساواک جاسوسی میکرد را شناخت و با گرفتن این قول که تا بعد از رفتنش از خارک حرفی به کسی نزنیم، او را به من معرفی کرد. چون قرار بود برای فوق لیسانس بورسیه شود و نمی‌خواست مشکلی برایش رخ دهد. جالب بود که این دانشجوی سرشمار اول به من گفت شما که برنامه‌هایتان را به کریمی اطلاع نمی‌دهید؟ من هم گفت نه ما اصلا اطلاع نمی‌دهیم. او خودش برنامه‌ریزی می‌کند و در جلسات به ما ایده می‌دهد.(با خنده)

  بعد از انقلاب و به خصوص در دوران دفاع مقدس چه اتفاقی برای صادرات نفت ایران از خارک افتاد؟
ضیغمی: با پیروزی انقلاب، فعالیت منافقین هم شروع شد. من آن زمان دادیار دادسرای خارک و بخش­دار هم بودم. از طرفی در شرکت نفت هم فعالیت داشتم. لذا چهار پنج تا مهر در کیفم بود. براین اساس من علی­رغم اینکه منافقین اجازه فعالیت آزاد در کشور داشتند، اجازه ندادم در خارک فعالیت کنند. خارک فقط محل فعالیت برای صادرات نفت بود.  در آن دوره برخی پرسنل نیروی دریایی که معتقد به ارتش خلقی بودند و از ارتش پاکسازی شده بودند، شلوغ‌­کاری­‌هایی در خارک کردند. من به تهران رفتم و یک روزه سپاه را به خارک آوردم. تمام دروازه‌­های خارک را به سپاه سپردیم. پدافند ارتش هم که از همان اوایل انقلاب در خارک مستقر بود.
در زمان جنگ ما هم تجربه پدافند نداشتیم. اولین بمباران بدون اعمال پدافند در خارک در 59/7/2 ساعت 15:36 انجام شد و مخازن 11 و 12 که 500 هزار بشکه‌­ای بودند و همچنین خطوط لوله‌­ای که نفت را به خارک وارد می‌­کرد را هدف قرار داد. در اولین بمباران ما تخصص اطفای حریق هم نداشتیم. اما هر طور بود شیرهای نفت را بستیم. در طول هشت سال جنگ، دو هزار و سیصد بار کل منطقه از جمله خارک هدف حمله دشمن قرار گرفت.  
در سال 59 ما 80 مورد بمباران و 80 مورد وضعیت قرمز داشتیم. در آن سال 11 مورد حمله صورت گرفت که 9 موردش موثر بود یعنی کشتی­ یا اسکله و یا تاسیسات نفتی هدف قرار گرفتند. در سال 60 اتفاق خاصی رخ نداد البته پدافند هم دیگر شکل گرفته بود. در آن زمان عراق موشک اسکاد را از فاصله 70-80 کیلومتری پرتاب می­کرد. ما دو سه روز اول گیج بودیم چون بمباران بود اما هواپیمایی دیده نمی­شد. لذا برای مقابله با این حملات، سد خاکی به عرض 2 کیلومتر و ارتفاع حداقل 10 متری در اطراف مخازن ایجاد کردیم تا جلوی ترکش‌­ها را بگیرد و البته موثر هم واقع شد. ایجاد این سد خاکی با توجه به اینکه خارک، خاک نداشت و بیشتر تپه مرجانی است، بسیار سخت بود.
در سال 1361، از 11 حمله، 9 حمله موثر واقع شد. در آن سال عراق افزون بر موشک اسکاد، از هواپیمای ضدرادار هم استفاده می‌­کرد. سال 62 وضعیت آرام‌تر بود. اما سال 63 که موشک اگزوست هم توسط صدام مورد استفاده قرار می‌گرفت، شرایط برای ما سخت‌تر شد. این موشک از طریق بالگرد، هواپیما و به خصوص جنگنده‌های میراژ پرتاب می­شد. اگزوست اسکله آذرباد خارک را هدف قرار می‌­داد. خاطرم هست که به آقازاده که همیشه تلفن و فکس کنار دستش بود زنگ زدم و گفتم مرتب ما با بالگرد هدف قرار می­گیریم، چه کنیم.
شهید بابایی به خارک آمد، آن زمان من او را نمی‌­شناختم و لذا فقط دنبال صدیق، فرمانده نیروی هوایی و معاونش سرهنگ عابدینی بودیم که او بعدها با دزدیدن مقداری دلار فرار کرد. به صدیق گفتم ما را با بالگرد هر روز هدف قرار می‌­دهند. او هم پاسخ داد برای مقابله با بالگرد کاری نمی­‌توانیم کنیم. در پی این درگیری، با بابایی صحبت کردم. بابایی به من گفت می‌­توانم با اف 14 بالگردها را بزنم. آیا برای هماهنگی در تهران آشنا داری؟ گفتم از دفتر امام تا رده­‌های پایین تر آشنا دارم.
براساس حرف شهید بابایی به تهران آمدم. به آقای آقازاده وزیر نفت وقت گفتم امکان زدن بالگردها با اف 14 هست ولی نمی­‌گذارند. خلاصه، به شهید بابایی اف 14 دادند و اولین بالگرد را هم خود شهید بابایی زد و صدای الله اکبرش طنین‌انداز شد. بعد از آن دیگر بالگرد عراقی سمت خارک نیامد.
سال 64  تا 67 اوج جنگ بود و ما خیلی سختی کشیدیم. از شدت بمباران­‌ها موجی شده بودیم. در سال 64 ما را 102 بار بمباران کردند. 262 بار وضعیت قرمز شد که از این تعداد 130 بار وضعیت قرمز صددرصد بود. از آن سال نیروهای صدام در مواردی متعددی از موشک اگزوست علیه ما استفاده می‌کردند. در سال 64 تعداد 23 فروند کشتی را هدف قرار دادند که البته هیچ وقت کشتی­‌ها غرق نمی­‌شدند جز یک بار که آن هم اشتباه خودمان بود.
در سال 65 تعداد وضعیت­‌های قرمز 618 بار شد و 170 بار جنگند­ه‌های دشمن تاسیسات نفتی هدف قرار گرفتند. اما دیگر از اسکاد استفاده نشد زیرا پدافند غیرعامل ما موفق عمل کرده بود. در آن سال 55 بار کشتی‌­ها هدف قرار گرفتند. سال 66 تعداد وضعیت­­‌های قرمز 985 بار بود یعنی به ازای هر روز سه بار. در آن سال یک بار با جنگنده میگ 25 خارک را بمباران کرد. سال 67 تعداد وضعیت قرمز به 256 بار رسید که از این تعداد 43 بار وضعیت صددرصد قرمز بود. یکبار هم حمله کردند و 15 شناور را هم در همان حمله هدف قرار دادند.
در طول این هشت سال 138 بار جنگنده میگ خارک را بمباران کرد، 130 راکت اگزوست به خارک شلیک شد. همچنین 72 موشک اسکاد و 11 موشک کرم ابریشم به این جزیره پرتاب کردند. استفاده از موشک کرم ابریشم از سال 66 شروع شده بود. براین اساس خارک از 2 مهر 59 تا 14 خرداد 67، روزی که جنگ تمام شد، 2238 بار در وضعیت قرمز و در زیر بمباران بود. در حالی که مناطق نفت خیز از سال 64 به صورت موردی بمباران میشد.

  شیوه صادرات نفت و همچنین واردات فرآورده در دوران جنگ تحمیلی به چه صورت بود؟
ضیغمی: در دوران جنگ من پیشنهاد دادم انتقال نفت باید به صورت کاروانی باشد. در آن زمان چون پالایشگاه اراک، بندر عباس، آبادان و کرمانشاه وجود نداشت، ما به وفور فرآورده وارد می­کردیم. چون کشتی‌­های حامل فراورده هدف قرار می­‌گرفتند ما آنها را از تنگه هرمز با اسکورت به بنادر می‌­رساندیم. در همین راستا باید در کنار انتقال نفت صادراتی، کشتی­‌های خالی فرآورده را هم همراه با کاروان از تنگه هرمز عبور می‌­دادیم. من مسئول این کاروان حداقل 30 تا 40 کشتی بودم که اسکورت آن با اف 14 انجام می­شد.
در آن زمان شهید بابایی پیشنهاد داد تا پایگاه اف 14 از اصفهان به بوشهر منتقل شود که این کار انجام شد و پشتیبانی را هم به من سپرد. بنابراین تامین مواد غذایی مورد نیاز پرسنل و حتی تامین کوپن بنزین پایگاه اف 14 را من انجام می­‌دادم. در آن شرایط مشتری‌­ها اعلام کرده بودند برای دریافت نفت به خارک نمی‌­آیند. ما کاروان را به جزیره سیری بردیم. تا پیش از این اتفاقات، 80 درصد صادرات نفت ایران از خارک انجام میشد. در واقع ما با نفتکش‌های خودمان نفت را از خارک بارگیری می‌کردیم و به نفتکش‌های بزرگی که در حوالی سیری مستقر کرده بودیم می‌بردیم و آنجا نفتکش‌های خارجی از کشتی‌های ما نفت می‌گرفتند. اما بعد از مدتی که به این شیوه عمل می‌کردیم در سیری هم اسکله سیار یا در واقع همان کشتی‌­های ما هدف قرار گرفتند. من به آقای آقازاده گفتم ما باید تمام خلیج فارس و دریای عمان را بررسی کنیم تا چند محل صادراتی برای انتقال نفت به صورت کشتی به کشتی پیدا کنیم.
 
در آن زمان برای دریافت نفت مشتری‌­ها به خارک نمی‌­آمدند چون زیر حملات هوایی عراق بود. بر همین اساس تنگه هرمز انتخاب شد. لذا ظرف 24 اسکله صادرات سیار از جزیره سیری به تنگه هرمز انتقال دادیم. این خبر را استاندار بندرعباس در مصاحبه با روزنامه جمهوری اسلامی اعلام کرد در حالی که قرار بود هاشمی یا حضرت آقا به عنوان رئیس جمهور، در خطبه یا سخنرانی‌­ها به افتتاح این ترمینال نفتی اشاره کنند.
در نهایت ما به مشتری­‌هایمان تلکس زدیم که مرکز صادرات نفت به تنگه هرمز منتقل شده است. در همین رابطه در قشم هم پدافند مستقر کردیم که فرمانده آن غلامی بود. فاصله زمانی از بندرعباس تا تنگه هرمز با بالگرد 10 دقیقه بود. در آن دوران فقط یک بار تنگه هرمز بمباران شد که این کار هم با هماهنگی کویت صورت گرفت و تمام کشتی‌­ها مستقر را هدف قرار دادند اما به سرعت آتش اطفا شد، هرچند که چند نفر از پرسنل ما نیز شهید شدند. با این حال کماکان بیشتر حملات بین راس المطاف (عربستان) و خارک صورت می­گرفت.

 قطعا مدیریت بحران در این دوران با ایده‌پردازی و فداکاری‌های زیادی انجام شده است. می‌توانید چند مورد را برای مخاطبان توضیح دهید؟
ضیغمی: در ابتدای جنگ، ما به نیروی دریایی گفتیم می­‌خواهیم نفت صادر کنیم اما نیروی دریایی گفت یا جنگ یا اقتصاد و الان امکان صادرات نیست. من به خدمت شهید رجایی رفتم گفتم فرمانده نیروی دریایی خارک اجازه صادرات نمی­دهد. آن زمان تندگویان هم اسیر شده بود و سرپرستی وزارت نفت با سادات بود که او اجازه این کار را نمی­‌داد. اما رجایی پاسخ داد: «هم جنگ و هم اقتصاد». بنابراین ما به بخش مهندسی فنی و بازرسی فنی گفتیم مدلی را طراحی کنند تا بتوانیم از روی همین آهن­‌های مچاله شده در اثر بمباران، نفت صادر کنیم.
در نهایت رئیس بازرسی فنی که عرق مذهبی داشت، طرحی ارائه داد تا از طریق همان تاسیسات آسیب دیده در اثر حملات هوایی دشمن، صادرات را راه انداختیم. بنابراین این توقع برای دولتمردان ایجاد شد که نفت باید صادر شود. این یک کار ابتکاری در انحصار نظام جمهوری اسلامی بود.
کار ابتکاری دیگر مربوط به انتقال کشتی به کشتی نفت با دو کشتی هم حجم بود. در اصل در این روش اگر قرار باشد که کشتی 250 هزار تنی بارگیری شود باید کشتی مادر 400 تا 500 هزار تنی باشد. معمولا دو کشتی هم حجم انتخاب نمی­‌شود. در همان زمان عربستان علیه ایران جوسازی می­‌کرد که ایران توانایی بارگیری کشتی‌های بزرگ را ندارد. اما ما به مشتری­‌هایمان گفتیم ما محدودیت تناژ نداریم و هر کشتی با هر ظرفیتی را قادر هستیم بارگیری کنیم. لذا کشتی 400 هزار تنی مشتری را کنار کشتی 400هزار تنی خودمان بستیم. ناخدای کشتی وقتی هشیار شد گفت شما قواعد بیمه را زیر پا گذاشتید و من به بیمه شکایت می‌کنم و از این کار ما هم فیلم­برداری کرد. ولی پرسنل به نحوی فیلم را از او گرفتند. این هم کار ابتکاری زمان جنگ بود.
در اثر حملات هوایی به خارگ، در تمام طول جنگ به دستور فرمانده‌­های نظامی خاموشی بود. ما خانواده‌­ها را از خارک بیرون کرده بودیم و هر 8 نفر را در یک اتاق اسکان داده بودیم. مسئولین مهمی که شب را در خارک می­‌ماندند، در نتیجه اعلام وضعیت قرمز و حملات هوایی 7 الی 8 بار در طول شب بیدار می­‌کردیم در سنگر پناه بگیرند. یک بار این کار ما نتیجه مهمی داشت. شخصی از دفتر حضرت امام به خارک امده بود و ما او را به مهمانسرای خارج از منطقه بردیم. آنجا هیچ وقت مورد حمله قرار نمی­‌گرفت. شب که آژیر به صدا درآمد گفتیم باید به سنگر برویم. اصرار کرد که نه مشکلی نیست ولی ما قبول نکردیم. از قضا آن شب بمبی در نزدیکی همان مهمانسرا خورد و فردی که از ما پذیرایی می­کرد را مجروح کرد.
بر اساس اطلاعاتی که خلبانان اسیر عراقی می­‌دادند، دولت عراق در خاک خودش محوطه و ماکتی با ابعاد واقعی و به اندازه خارک درست کرده بود تا خلبانانش هدف قرار دادن اسکله‌­ها و تاسیسات خارک را تمرین کنند. در تاریخ 65/5/16 اسکله­‌های 2،3،4،5،6 را هدف قرار دادند. در نتیجه اسکله‌­های شمالی و شرقی از کار افتاد. در 65/6/26 ضلع دیگر را نیز زدند. لذا اسکله تی خارک از کار افتاد. اگر ما بازسازی ضربتی را انجام نمی­‌دادیم، اسکله تی تعطیل می­شد. بیشترین صادرات نفتی ما هم اسکله تی بود. این اسکله چون در پناه بوشهر و کوه خارک است بیش از 90 درصد راندمان کاری دارد و فقط بادهایی که بعضا از سمت بوشهر می‌وزد اسکله را می‌­تواند از کار بیندازد.
در طول هشت سال جنگ ارتباط ما با نیروی هوایی مستقیم و البته خوب بود. در آن زمان من مسئول صادرات نفت بودم و لذا هر هفته جلساتی برای هماهنگی با شهید بابایی داشتیم. او برنامه اف 14 ها و من هم برنامه کاروان کشتی‌­های نفتی را تنظیم می­‌کردم. اف 14 ها کاروان را تا راس المطاف اسکورت می­کرد.

* ماجرای استقرار پدافند هوایی روی دریا
 اسکله 11،12،14،15 که بزرگ هم بودند را در تاریخ 65/4/16 هدف قرار دادند. در سفری که آقای هاشمی به خارک داشت، دستور دارد گروهی برای بازسازی فرستاده شود. پیش از این سفر ما به سرهنگ اسدی گفته بودیم پدافند شما روی اسکله‌­های ما خوب کار نمی­‌کند ولی ایشان کاری انجام نمی‌دادند تا اینکه شهید ستاری منصوب شد و وضعیت ما بهتر شد. خلاصه آنکه هاشمی به من گفت من در خارک می‌­مانم و تو مشکلاتت را برایم بگو. در همان زمان ما پیشنهاد دادیم که پدافند سپاه به کمک پدافند ارتش بیاید. من پیشنهاد دادم پدافند سپاه را در دریا و جلوی اسکله آذرباد و تی مستقر کنند. ما تعدادی کشتی را جلوی اسکله قرار دادیم و در واقع پدافند را روی کشتی مستقر کردیم. این پدافند شامل اسکای گارد و اورلیکن بود. آن سفر هاشمی تعیین کننده بود. پس از آن مباحث خارک در شورای عالی دفاع مطرح می شد.
 
من علاوه بر کار نفتی، کار نظامی هم می­‌کردم. یعنی با گروه پدافند ارتباط داشتیم و مثلا بازسازی سایت 1 و 2، سایت موشکی هاگ خارک نیز انجام دادیم. این سایت خیلی برای خارک تعیین کننده بود. زیرا خلبان‌­های حرفه‌ای دشمن از پدافند غیر موشکی چندان نمی‌­ترسید. لذا وقتی پدافند شلیک می‌کرد اینها به سطح آب نزدیک می­‌شدند و بعد اوج می­‌گرفتند و اسکله‌­ها را بمباران می­‌کردند و برمی‌­گشتند. بنابراین ایجاد سایت موشکی هاگ برای خارک خیلی تعیین کننده بود. ولی یک بار موشک هاگ شلیک شد اما هواپیماهای عراقی از زیر موشک آمدند و بمباران کردند.
من به آقای آقازاده زنگ زدم گفتم اگر به این شکل بخواهند بمباران کنند، باید فاتحه صادرات نفت را خواند چون امروز همزمان با شلیک هاگ، بمباران هم شدیم. پس از آنکه خارک را بمباران کردند، ارتباطی که با مرحوم هاشمی گرفتم و در نتیجه سایت هاگ در جزیره خارگو هم مستقر شد. جزیره خارگو یک جزیره بسیار کوچک نزدیک جزیره خارک است. ارتفاع جزیره خارگو از سطح دریا نزدیک صفر است و با این کار نقطه کور ما هم بسته شد. یکی از ابتکارات نیروی هوایی این بود که سایت هاگ را سیار کرده بود در حالی که آمریکایی­‌ها این سایت را برای حالت سیار طراحی نکرده بودند.
همچنین زمانی که دشمن رادار بوشهر را هدف قرار داد، ما به واسطه ارتباطی که با نیروهای حزب اللهی نیروی هوایی داشتیم اعلام کردیم که توان بازسازی آن را داریم. با اجازه آقازاده به هاشمی و بعد هم به محسن هاشمی زنگ زدیم و گفتیم دستور بدهید اجناس مورد نیاز نیروی هوایی برای بازسازی رادار و یک فرمانده جدید برای ما بفرستند. فرمانده رادار باید عوض میشد چون مناسب نبود. قبول کردند و یک فرمانده ارتشی حزب‌­اللهی فرستادند. ما به سختی رادار را پایین آوردیم ولی مشکل سخت‌­تر در نصب مجدد آن پس از بازسازی بود. زیرا امکاناتش نبود. بچه­‌ها گفتند در ژاندامری برای حمل ناوچه‌­ها جرثقیلی وجود دارد و به جز آن هیچ جرثقیل مناسب دیگری در منطقه نیست.
ما به آقازاده و هاشمی زنگ زدیم و گفتیم رادار بازسازی شده اما جرثقیل موردنیازمان در ژاندارمی است. اگر هم خودمان تقاضا بدهیم آن را به ما نمی­‌دهند چون حملش همراه با خرابی است. بالاخره پس از تماس از دفتر هاشمی با فرمانده ژاندارمی، مجوز انتقال گرفته شد. تا این مجوز صادر شد، بچه‌­ها دیوار ژاندارمی را تخریب کردند تا بتوانند جرثقیل را عبور دهند. جرثقیل خیلی پیشرفته بود. در نهایت رادار نصب شد. پس از آن شهید ستاری به همه پرسنل لوح تقدیر داد که من برای گرفتنش نرفتم. اما ایشان تشویق نامه برای من نوشت.

  آیا در دوران جنگ تحمیلی به تاسیسات پالایشگاهی کشور نیز حمله شد؟ وضعیت اداره تاسیسات پالایشگاهی چطور بود؟
ضیغمی: در طول جنگ بارها پالایشگاه­‌ها مورد حمله هوایی قرار می­‌گرفتند اما برای مثال پالایشگاه آبادان در تمام هشت سال بدون وقفه کار کرد. 23 واحد آن آسیب دید که تعمیر شدند. فاز یک پالایشگاه آبادان 6 ماه پس از اعلام آتش بس، راه اندازی شد. در هیچ جای دنیا چنین چیزی نمی­‌بینید که پالایشگاهی که هشت سال زیر آتش بمباران باشد، فاز یک آن 6 ماه پس از آتش‌بس جنگ راه اندازی شود. در همین راستا پالایشگاه تهران دو بار بمباران و 13 واحدش بازسازی شد. پالایشگاه تبریز 19 بار بمباران و 23 واحدش بازسازی شد. پالایشگاه اصفهان 8 بار و پالایشگاه شیراز 4 بار بمباران شد. پالایشگاه کرمانشاه هم در طول هشت سال زیر حمله دشمن بود.
راه‌اندازی پالایشگاه پیچیده است و این طور نیست که بعد از بمباران راحت راه‌اندازی شود. همچنین راه‌­اندازی خط لوله که قلب تاسیسات نفتی است هم بسیار مشکل است. افزون بر اینها تلمبه­‌خانه­‌ها هم بمباران می­‌شدند. برای مثال تلمبه‌خانه تنگه فنی 14 بار بمباران شد. اهمیت این تلمبه‌خانه در این بود که از کار افتادنش موجب قطع انتقال نفت به پالایشگاه تهران و تبریز میشد. اما بچه­‌ها به محض بمباران، سریع شروع به بازسازی می­‌کردند. به همین دلیل در زمان دفاع مقدس ما کمتر با مشکل سوخت مواجه شدیم. در مجموع 435 نفر در پالایش و پخش شهید شدند که عمده آنها مربوط به پالایشگاه آبادان با 242 شهید است. از این تعداد 181 نفرشان در لباس نیروی پالایشگاه و مابقی در لباس بسیج، در جبهه­‌ها شهید شدند.
اوایل سال 66 سواحل گناوه را با بمب‌­های تاخیری بمباران کردند. در نتیجه این اتفاق خط لوله 52 اینچی از بین رفت. ما مجبور بودیم سه چهار متر لوله 52 اینچی را بازسازی کنیم. ما به انگلیس سفارش قطعه دادیم که جواب مثبتی دریافت نکردیم. لذا تعدادی جوشکار و غواص خیلی حرفه‌­ای آوردیم تا کار را انجام دهند. جوشکاری زیر آب استاندارد نبود اما بازرسی فنی گفت در شرایط جنگ این کار مشکلی ندارد. روند کار دو سه ماه طول کشید. در طول این مدت هر زمان در اثر جزر و مد، نفت تازه به دریا می‌­آمد، بازسازی شروع می­شد. در نهایت توانستیم یک جوشکار را غواص کنیم و او توانست لوله را زیر آب جوش بدهد و در این راه پرده گوشش هم پاره شد. منظورم این است که در شرایط جنگی، در نتیجه کار جهادی بدون امکانات خاصی این کار تخصصی را بچه‌­ها انجام دادند.

یقینا دوران جنگ تحمیلی با تفکر اتکا و اعتماد به نیروهای وفادار داخلی به پیروزی رساندیم. آیا در آن دوران خلاف این ایده و تفکر هم وجود داشت؟
ضیغمی: یکی از اتفاقاتی که در زمان جنگ رخ داد این بود که شرکت نفت­کش که به شدت با ما اختلاف نظر داشت، به آقازاده مراجعه کرده بود و گفته بود با گدابازی نمی­‌شود نفت صادر کرد. به کارهای بازسازی من هم انتقاد زیادی داشتند. ادعا می‌کردند که در امارات با شرکتی صحبت کرده‌اند که پیش‌ساخته تاسیسات خارک را بسازد. یعنی ما بابت این تاسیساتی که فردا ممکن بود مجدد مورد حمله قرار بگیرد، باید میلیاردها دلار پول می­‌دادیم ضمن اینکه ممکن بود نیروهای اماراتی در خارک برای عراق جاسوسی هم بکنند.
من با این کار مخالفت کردم. به آقازاده گفتم من تعهد داده‌­ام و از روی همین آهن مچاله تاسیسات آسیب دیده نفت صادر می‌­کنم. نیازی به عقد قرارداد با شرکت اماراتی نیست. البته در نهایت ما را مجبور کردند که از خارجی‌ها تجهیزاتی را اجاره کنیم. یک بار یکی از همین نیروهای خارجی می­خواست یک بازوی سالم را ببندد، بازو رها شد و از بین رفت. گفتم بیمه‌اش چه می‌­شود، گفت کسی خارک را بیمه نمی­‌کند. یعنی یک شرکت خارجی به راحتی بازوی نو و سالم ساخت فرانسه را نابود کرد. در حالی که بستن بازوی سالم اصلا برای بچه‌های ما در خارک کاری نداشت لذا با چشم داشتن به خارجی‌ها بیشتر به خودمان ضرر زدیم.
همچنین شرکت نفتکش اصرار داشت کار صادرات نفت را در اختیار بگیرد و تاکید می‌­کرد ضیغمی تخصص این کار را ندارد. در آن زمان نیروهای پاکسازی شده نیروی دریایی ارتش در شرکت نفت‌کش مشغول به کار شده بودند. من به آقازاده گفتم اگر مسئولیت کاروان کشتی­‌ها را به اینها بدهید دیگر یک کشتی سالم هم نخواهید داشت. برای بازسازی‌­ها هم می‌گفتند پیمانکار خارجی بگیریم. یعنی کار امداد و اطفا را که بچه حزب اللهی­‌های خود نفت انجام می­‌دادند را به شرکت­‌های خارجی بسپاریم.در نهایت ما نامه زدیم و این قرارداد فسخ شد.
اطفای حریق در خارک اینگونه بود که وقتی با موشک اگزوست کشتی‌­های در حال بارگیری را زدند، بچه­‌های حزب اللهی با قایق تندرو دور اسکله را می­‌گرفتند و سریع خود را بالا می‌کشیدند و خود را به اسکله یا مخازن می­‌رساندند تا آن را در نطفه خاموش کنند. چندی قبل در آمریکا شاهد بودیم که می­‌خواستند با تکنولوژی این کار را انجام دهند و در نتیجه چون فرآیند آن بسیار زمان‌بر بود آتش به سایر کشتی‌ها هم سرایت کرد.
در طول هشت سال جنگ، مردم بومی چه شیعه و چه سنی خارک مایه دلگرمی ما بودند. خیلی از آنها خارک را ترک نکردند. بعضی وقت‌ها زمانی که آژیر به صدا در می­‌آمد خلبان­‌های اف 14 حتی فرصت پوشیدن لباس مخصوص نداشتند. شهید بابایی می­گفت حتی اگر این جنگنده­‌ها موشک هم نداشته باشند، صرف حضورشان در آسمان موجب ترس دشمن می‌­شود. الان 5-6 سال است که حضرت آقا بحث اقتصاد مقاومتی را مطرح کرده است اما اگر دولت­ها مثل نیروهای مسلح به حرف ایشان گوش می­‌دادند، امروز ما در منطقه و فرامنطقه حرف اول را می‌زدیم. لذا تفکر جهادی برای توسعه و پیشرفت لازم است.

آقای بورد شما در دوران جنگ تحمیلی به عنوان یک بسیجی در جبهه حضور داشتید. شما از آن دوران چه خاطراتی را به یاد دارید. آیا این خاطرات و تجربه مدیریت بحران در صنعت نفت می‌تواند در شرایط فعلی بحران مدیریت در این وزارتخانه به کار آید؟
بورد: بنده در مقطعی مدیرعامل مناطق نفت خیز بودم. در آنجا ما کار تحقیقاتی درباره دفاع مقدس و صنعت نفت انجام دادیم. من هر جا رفتم کتاب درباره تاریخچه آن نوشتم. تاکنون سه تا کتاب درباره مناطق نفت خیز نوشتم.
صنعت نفت لکوموتیو اقتصاد کشور است لذا همیشه این صنعت در معرض خطر تهاجم نیروهای بیگانه قرار گرفته است و امروز هم جریان نفوذ در صنعت نفت نگرانی‌هایی ایجاد کرده است. لذا شکل جنگ از حالت نظامی به شکل دیگری در قالب فکری و اقتصادی تبدیل شده است. در طول جنگ تحمیلی چون روحیه‌­ها جهادی بود، خدا هم برکت می­‌داد.
در دوران جنگ بنده به عنوان یک سرباز در مناطق عملیاتی و خوزستان فعالیت می‌کردم. خاطره‌­ای که از آن دوران دارم مربوط به ماه محرم است. سال 64 من در پایگاه زید در قسمت پدافند خدمت می‌کردم. نزدیک محرم بچه­‌ها تصمیم گرفتند حسینه‌­ای احداث کنند. در یکی از روزها، دشمن به وسط جمعیت در حال کار خمپاره زد. آن روز یکی از بچه­‌ها داشت کلنگ می­‌زد و بخشی از زمین را می‌کند. بعد از کمی کار به من گفت خسته شده است و پیشنهاد داد من مابقی کار را ادامه دهم. من کلنگ را گرفتم و کمتر از 30 ثانیه بعد خمپاره زدند. ترکش خمپاره به او خورد، دقیقا جایی که 30 ثانیه قبل من نشسته بودم و حالا او در آنجا قرار گرفته بود و شهید شد. در نهایت این حسینه ایجاد شد. روز عاشورا هم هیچ جایی نبود که هدف حمله دشمن قرار نگرفته باشد.
 
 
من هم از درباره مدیریت بحران خاطراتی دارم. سال 66 وارد قرارگاه شدم و ما آنجا شبکه مخابراتی در کل کشور راه‌­اندازی کردیم که اف ایکس هم یکی از امکاناتش بود. وقتی رفتیم پیش مسئول مخابرات شرکت نفت که از امکاناتش استفاده کنیم، آقای حبیب‌زاده بود. گفت شما نمی­‌توانید درست کنید. چون هنوز ما دانشجو بودیم اما هر جا تفکر جهادی و اتکا به ظرفیت‌های داخلی و اعتماد به جوانان وجود داشت، کارهای بزرگی اتفاق ­افتاد و ما توانستیم این کار را انجام دهیم. بعد جنگ هم هرجا این تفکر بوده است ما موفق بودیم. اداره کشور اینقدر سخت نیست که الان پیچیده‌­اش کردند. مگر اینکه جریانی نخواهد کاری انجام شود.
 گفتن خاطرات جنگ زمانی موثر واقع می‌وشود که از آن در کار مدیریت و کشورداری استفاده کنیم. در غیر این صورت صرف بیان خاطرات کفایت نمی‌­کند. من از ابتدای جنگ که در اهواز تا آخر در جبهه حضور داشتم. یکی از خاطراتم مربوط به عملیات آزادسازی خرمشهر است که در سه مرحله انجام شد. این کار با مدیریت عالی صورت گرفت. از سه منطقه قرار بود این عملیات انجام شود یکی جاده آبادان از دارخوین که نیروها از رودخانه عبور کردند و تا جاده خرمشهر پیش رفتند. این جا مثل دژ بزرگی بود که به آن دیوار چین می‌­گفتند. یک محور هم از غرب اهواز بود و محور سوم هم از سمت هویزه بود. از هر سه منطقه پیشروی انجام گرفت و ظرف چند روز جاده خرمشهر-اهواز آزاد شد. بنده در تمام عملیاتی که از 10 اردیبهشت تا 3 خرداد به طول انجامید، حضور داشتم.
مرحله دوم عملیات تا ورودی خرمشهر بود. مرحله سوم هم ورود به شهر بود. در نتیجه این عملیات­ها 19 هزار اسیر عراقی گرفتند. یکی از اتفاقات خطرناک برای من مربوط به مرحله دوم بود که ما به دنبال نیروهای عراقی، وارد خاک عراق شدیم. نیروهای ایرانی خطی را تثبیت کرده بودند و من و چند نفر دیگر بین نیروهای خودی و دشمن گیر کرده بودیم. تا اینکه بالاخره ایرانی­‌ها خط را تثبیت کردند و توانستیم از مابین حملات دو طرف نجات پیدا کنیم. در مرحله دوم که خرمشهر تثبیت شد جنگ سختی صورت گرفت و من هم جراحت جزئی پیدا کردم و پس از مداوا در بیمارستان مجدد به جبهه برگشتم.
در عملیات بیت المقدس چند نکته برای من وجود دارد یکی اینکه من توانستم آنجا شهید متوسلیان و مرتضی قربانی از لشکر نجف را زیارت کنم. عمدتا مسئولین حضور داشتند. شهید ردانی‌پور هم بودند. مشارکت اهل سنت از سیستان و بلوچستان هم برای من قابل توجه بود. در واقع همه ایران به نوعی در این عملیات نقش داشتند و کسی هم پای عقب‌نشینی نداشت. 
در عملیات خرمشهر من احساس می­‌کردم نیروهای عراقی از بابت اسیر شدن خوشحال بودند شاید چون تمایلی به حضور در جنگ نداشتند و هم اینکه دیگر جانشان تهدید نمی­شد. در کل امیدوارم شرایط کشور به سمتی برود که نیروهایی که زمانی حضورشان در جبهه هیچ امتیازی نداشت و بدون چشم‌داشت بود، احساس غربت نکنند. طوری که حتی افرادی مثل من از بیان خاطراتشان معذب باشند.
با این فضایی که در سازمان­‌های کاری می‌بینیم، می­‌گوییم این خاطرات بیان نشود بهتر است. اما کشور به راحتی به اینجا نرسیده است. تعداد زیادی از مردم ایران زحمت کشیدند و به فرمان امام راهی جبهه­‌ها شدند. زمانی که تمام کشورهای غربی و عربی به عراق کمک می­‌کردند، ایران دست تنها توانست از خاکش دفاع کند و با سرافرازی جنگ را پشت سر بگذارد.
یک خاطره دیگر هم دارم که مربوط به عملیات طریق القدس و آزادسازی بستان است. این عملیات در آذر ماه سال 60 انجام شد. آن زمان چون نیرو کم بود از مساجد شبانه نیرو جمع می­‌کردند. من هم از سوسنگرد به عملیات ملحق شدم. من شاید 17 سالم بود. ما را به جایی بردند که درگیری تن به تن بود. باید جلوی پیشروی عراقی­‌ها از یک پل ثابت را می­‌گرفتیم. سه روز آنجا نبرد تن به تن بود طوری که دو سه روز مجبور بودیم در نزدیکی جنازه­‌های عراقی­‌ها بخوابیم و غذایمان نان خشک بود. به ما گفته بودند اگر این پل از دست برود، عملیات طریق القدس با شکست مواجه می­‌شود. فداکاری زیادی آنجا صورت گرفت که خب گفتن با دیدن خیلی فرق دارد.
جنگ تن به تن جنگی است که دشمن در فاصله 50 یا 100 متری است و فرصت جابه‌­جایی، پشتیبانی و تدارکات نیست. تقریبا هر شب درگیری بود. در نهایت زدن یکی از تانک‌های عراقی موجب شد تا دشمن عقب نشینی کند. در واقع حضور همان تانک سوخته در دهانه پل مانع ورود سایر تانک­‌های عراقی شده بود. این تانک با ما فاصله 20 متری داشت. اما درگیری ادامه داشت و دو طرف به دلیل فاصله کمی که با هم داشتند (حدود 20 الی 30 متری) همدیگر را با نارنجک مورد هدف قرار می­‌دادند. در نهایت بعد سه روز ما موفق شدیم که عراقی­‌ها را عقب برانیم. وقتی یک سرهنگ ارتشی آمد و دید چند نفر جوان این کار را انجام دادند، تعجب کرد و ما هم از اینکه از طرف یک سرهنگ ارتشی که در آن زمان درجه بالایی به حساب می‌آمد، تشویق شدیم، برایمان اهمیت داشت.
در آن سه روز سنگر ما با دهانه پل فاصله 5-6 متری داشت. ما بعد از دو روز متوجه شدیم دو نفر عراقی پشت سرمان است که البته آنها هم خیلی ترسیده بودند. زیرا بین ایرانی­‌ها گیر کرده بودند. آنها از نیروهای خودی جا مانده بودند. در آن درگیری­‌ها هم کسی این دو نفر را شناسایی نکرده بود که بعد از پایان عملیات، دستگیر شدند. نکته جالب این ماجرا این بود که ما از پشت سرمان اسیر گرفته بودیم نه از جبهه روبرویی.
در نهایت عملیات باعث آزادسازی بستان و کاهش تهدیدات برای سوسنگرد شد. امروز بستان محل عبور زائرین کربلا است. بعد از جنگ برای بازدید از منطقه به آنجا سر زدم ولی محیط عوض شده بود و الان در آن مناطق مردم کشاورزی می­‌کنند. زمانی هم که مدیر اکتشاف بودم، پروژه­ایی در آزادگان داشتیم و به این بهانه آن محیط را پیاده گشتم و خاطرات جنگ برایم زنده شد.
در حال حاضر چیزی که انتظار دارم این است که ما با تفکر انقلابی، جهادی مطابق آنچه امام وصیت کرده است، بتوانیم بر مشکلات فائق آییم. اما دشمن‌­باوری و عدم خودباوری می‌­تواند ما را به قهقرا ببرد و نتیجه‌­ای جز تحقیر ندارد. متاسفانه در حال حاضر از مدیریت بحران در جنگ تحمیلی به بحران مدیریت در جنگ اقتصادی رسیده‌ایم. ملت اگر ببیند ما آنچه برای آنها می‌­خواهیم برای خودمان هم می­‌خواهیم و براساس متنون علمی و مدیریت صحیح کار می­‌کنیم، خوشحال می­شوند و خدا هم به این کار برکت می­دهد.
صنعت نفت در زمان جنگ، بازسازی و نگهداری از سطح تولید و صادرات، امتحانش را خوب پس داده است. صنعت نفت با حدود یک هزار شهید و وزیر شهید، توانست خدماتی که وظیفه­‌اش بود را ارائه دهد. امیدوارم به برکت خون شهدا و ایثارگری‌­ها بتوانیم تفکر بسیجی و جهادی را بر این صنعت حاکم کنیم. ما به شهدا مدیون هستیم. اگر ما جا مانده­‌های جنگی در سطح جامعه احساس غربت کنیم خیلی بد است. از نظر ما آنها که شهید شدند، برنده هستند. هرقدر هم ما تلاش کنیم ذره‌­ای از زحمات آنها را نمی­‌توانیم، جبران کنیم. بیان خاطرات برای این است که بدانیم کجا هستیم چه مسئولیتی بر عهده داریم تا در این مسیر به آرمان‌­های امام و رهبری برسیم.

منبع: فارس 


کد مطلب: 127815

آدرس مطلب :
https://www.naftema.com/news/127815/ماجرای-ربودن-هواپیمای-حامل-مدیران-نفتی

نفت ما
  https://www.naftema.com