۰
۷
plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۳۰ آذر ۱۳۹۵ - ۱۰:۰۳
کد مطلب : ۵۳۴۴۴

طنز:مکاشفه بیژن اندر بیژنک!

آرش کریمی زاد
در پی آنچه از عبرت های شیرین کتاب «تحف النفت و الجنوب» آمده ،آوردندی پس از آنکه بیژن پیروزمندانه از بلاد فرنگ برگشتی و اجازه یافتندی که بشکه های نفت از زیر پای مرز نشینان جنوب بیرون آوردندی و دود آن به خوردشان دادندی، بیژنک پیر فی الفور برای عرض چاکری پیامی به وی در نمود و خود نیز به پایتخت طیران بنمودندی.
طنز:مکاشفه بیژن اندر بیژنک!
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ، چون اِذن دخول گرفتندی لب و دهان از بوی دود بشورندی و چوب توتون تمیز بکردی، و به درگاه بیژن وارد شدندی.  بلا درنگ شروع به تعریف و تملق و تمجید بنمودندی که:« ای سلطان! ای وزیر صاحبقرآن ! چه کوته نظر و کج اندیشند« برجام» پرستانی که «ظریف» را خدایگان مناظره می نامندکه او به حقیقت نزد شمایی چون گنجشکی نزد شاه بازی هستندی. جادوی شما در جدال کلامی و مباحثه با آل سعود چنان مسخ نمودنی بود که فی الفور همگی مطیع بگشتندی. بیژن که در این مجال چون پادشاهان بر اَریکه وزارت تکیه نمودندی اوراق مقابل را تفتیش نمودندی. بناگاه سرفراز کردندی و نهیب نمودندی: خموش ای پیر! که اخبار جنوبکان که میرسد ما را از هرچه شیرینی روی میز اوپک دیدیم بکلی از دماغمان برفتی.آنجا چه می کنی و آنجا اخبار چیست؟ بیژنک رنگ از رخساره پریدی. دست در جیب بردی تا چوب سیگار بیرون آورندی که ندای درونش بر او بتاختندی و به سرعت دستان را بروی هم بنهادندی و سر به زیر افکندی.که سیاست اینگونه بر او می نمود آنچنانکه درس چارچوله اینگونه آموختی! بیژن با همان خشم که در صدایش گره بیافکندی ادامه داد: چرا سِر درون چنان فاش نمودی که صدای آن به گوش جراید مطبوع و فضا المجازی رسیدی. این رسم پیران باهوش است یا فراگُربَکان خمار ؟ بیژنک پیر زیر لب به هرچه جارچی و جرید نویس بود، دشنام بدادی و رسا عرض نمودندی: قربانت گردم اینان مشتی دروغگو و شعبده باز با اهدافی بغایت پلیدند وگرنه چاکری ما که بفرموده دست راستتان هستیم بر همه عیان هست و بود وخواهد بودی! بیژن از اَریکه برخاستندی و به سمت بیژنک پیر آمدی و شمرده شمرده گفتندی :آنجا چه خبر است که هر کس را بگفتیم از دیدنش بدحال گشتمی . در گَعده های شبانه و روزانه ات که با زیرپوش و پیژامه با خواصت خلوت بکردی از من کراراً نقل نمودندی که: وزیر از دیدن این جوانک سبزینه بیسواد فنی چنان بدحال بگشتندی که روزش به خرابی بیامدندی. آیا این است رسم هوشیاری مدیریتی تو؟چرا سِر درون در شکم نگه نمی داری و با اندک هیجان و قلقلک بیرون می اندازی ؟ بیژنک پیر که در مقابل اخبار قاطع بیژن مات و مبهوت شدندی، دست و پا جمع نمودی و اظهار کردی: قربانت گردم شما خود در این فقره بفرمودی که با این جماعت مدارا نمودندی تا تمام بازی ها از پس این هدف به پایان بیامدی. چنان که در چند نوبت امر کردی که اگر بازار بیع به سرانجام رساندی همان جواب سبزینه کم سواد را به مقام جایگزینی حقیر مفتخر کردی و همان جا بود که با این همه کهولت سن غبطه هوش و ذکاوت سرورم را خوردندی. اما قربانت گردم در عجبم که با وجود چنین مشغله ای در نبرد اوپک چگونه از ریز اخبار حقیر و دوستان گرمابه و گلستانم بی کم و کاست مطلع بودندی؟ بیژن نگاهی به بیژنک انداختی و در حالیکه خنده تلخی برلب داشتی ،شمرده شمرده چنان که گویا برای مدهوشان هجا کردنی بود، بگفتا: ای بی خبر! بدان حاجب ناشکیب را به پسر خاله ی مخبر الدوله در ادارۀ رایانه ، نهیب زدی از هر آنچه مکاتبه میان تو و وزارت  وآنچه بودونبود در آنجا را با روغن داغ مخفیانه درلوحی گرد آورده و بدور از چشم بدخواهان بر من رساندی،رونوشت این لوح گرد نیز در نزد خودش ماندگار ماندی برای روز مبادا.حال یافتی ای بازننه شسته!  که چگونه از نزدیک قفا می خوری؟ بیژنک پس از این گفتمان حال خویش ندانست و مدام بر خویش و اطرافیان دشنام بدادی که چگونه خلوتش را بر بیژن اینگونه برآب پَته می سازند و بساط خجالت می آفرینند.تصویری سه بعدی از حاضران در آخرین جلسه خلوتیان خویش در ذهن خویش مرور بنمودی و هریک را به شک و تردید بنگریستی.هر از چندی پیش خود بگفتا که:یافتمتش! اما پس اندک مجالی و مروری دیگر فرد دیگری در ذهن بیاوردی که:خودش است! این سرگردانی عنان بیژنک را بربودی بسیار و طاقتش را طاق نمودندی بطوری که برق چشمان بیژنک پیر به خاموشی بگرانیدی و بی اعتنا به ندای درونی لاجرم دست در جیب بردندی. چوب و سیگار بیرون آوردی و سرافکنده عرض نمودندی: با اجازت ! و بدین گونه بیژنک نومید از سرسرای وزارت خارج بگشتی در حالی که گیج و مبهوت به زمین و زمان و دور و نزدیک تردید نمودی که چگونه هِر و پِر ما در دست وزیر است و ما خود در هورالعظیم ریزگرد می بافیم و دود به حلقوق خلق الله می ریزیم.....تابعد
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی


یکی
چرت محض. حیف وقتی که صرف خوندن این اراجیف بذاریم
مهدوی
امیدوارم مسئولان نفت جنوب هم این مطالب را بخوانند و اینقدر توجیه گر رفتار اطرافیان خود نباشند .همه چیز در اینجا معلوم است و دهن به دهن میچرخد و روشن است.چرا خ خودشان را به کوچه علی چپ میزنند.اگر چیزی در قالب طنز منتشر شده لابد در زیر این کلمات کنایه آمیز درد مشترک مردم و کارکنان زحمت کش نفت هم همین جا وجود دارد.کافی است بصیرتی یافت شود.چرا نظارت نفت خود را مخاطب این طنزها نباید فرض کند.
محزونى
طنزى فراتر از درد دل كاركنان نفت.يعنى گوش شنوايى هست؟چشم بينايى هست؟اراده اى براى كنترل بوجود ميايد؟نظارت فقط يك جمله زيباست؟سرانجام تكانى پيش ميايد؟خدا كند من زياد اميدوار نيستم.نفت مالامال رانت است و بسيارى حاضرند هرنوع سرزنشى را برايش بدهند.
خانی
سلام؛کتاب «تحف النفت و الجنوب» گنجی است بسیار از اطلاعات پشت پرده که هراز گاهی برگی زرین از ان رو نمایی میشود
کردونی
مشکلات را به طنز گفتن هنرمندان است
علی اهوازی
خواجه سرگذشت بیژن را که حکیمی از ما بهتران نقل کرده بود چندین نوبت به دقت بخواندو وقت برآن صرف نمودی و تنها چیزی که از ان استخراج کرد این بود که برای اینکه درقلب بیژن کبیر جای کنی و زلزله ایی 8.88 ریشتر هم تکانت ندهد میبایست تمرکز خود را در مرکز بنا نهی و هرآنچه مکنونان قلبی مرکز نشینان میخواهند همان کنی درآن شرایط است که چون بوی باروت و درخت بلوط هم بدهی به مثابه ان است که از عطورات بلک افغان صرف نموده ایی و هیچ دلی را آزرده نخواهد کرد. پس هدف وسیله را توجیه خواهد کرد ، وسلام و عریضه تمام
مصطفی
بیژن خان!!! سایت نفت ما چه التماس دعایی داشته که براورده نکرده اید که اینگونه سخن به طنز می گشاید؟
اکسیداسیون کاتالیزوری، روشی در حال تکامل جهت گوگرد زدایی
ساسان طالب نژاد/دکتری مهندسی شیمی و کارشناس توسعه کسب و کار در حوزه پتروشیمی و‌پالایش
پتروشیمی صنعت بی سردار!
عبدالرسول دشتی