۰
plusresetminus
تاریخ انتشارچهارشنبه ۱۹ آبان ۱۳۹۵ - ۱۳:۲۷
کد مطلب : ۵۱۱۷۳

پیروزی ترامپ و شیفت پارادایمی در سیاست خارجی آمریکا

با توجه به انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری، ما شاهد یک شیفت پارادایمی از لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اوباما به رئالیسم و نئورئالیسم ترامپ خواهیم بود. امری که در دوره ریاست جمهوری جورج بوش پسر پس از دو دور ریاست جمهوری بیل کلینتون اتفاق افتاد. اتفاق بود بدین معنا که این پارامترهای تغییر را می توانیم در استراتژی امنیت ملی رئیس جمهور احتمالی جمهوریخواه ببینیم. یعنی چندجانبه گرایی و نهادگرایی اوباما به یکجانبه گرایی ترامپ تبدیل خواهد شد. یک کنگره در کنترل جمهوریخواهان، راه این شیفت پارادیمی را هموارتر خواهد کرد.
پیروزی ترامپ و شیفت پارادایمی در سیاست خارجی آمریکا
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ، انتخاب دانلد ترامپ به عنوان چهل و پنجمین رئیس جمهور ایالات متحده، قبل از هر چیز بیانگر آن است که احزاب دیگر نمی‌توانند مردم آمریکا را کنترل کنند و جایگاه سابق را در زندگی مردم از دست داده اند. ترامپ نه از کانال حزب بلکه به طور شخصی با مردم ارتباط برقرار کرده و هیچ تلاشی برای کسب حمایت بزرگان جمهوری‌خواه انجام نداد. زمانی حزب جمهوریخواه می‌توانست مردم را قانع کند که به نامزد مورد نظر آن گرایش پیدا کنند، اما در انتخابات اخیر با وجود اظهارات مکرر میانه‌روهای حزب، استراتژیست‌ها و فعالان مسیحی حزب علیه ترامپ، او در میان نامزدهیا جمهوریخواه پیشرو بود. ترامپ نشان داد که به عقبه نیازی ندارد و حتی سران حزب هم نمی‌توانند مانع رای مردم شوند. دلایل محبوبیت ترامپ در افکار عمومی ‌آمریکائیان که منجر به پیروزی نهایی وی شد عبارتند از: 1ـ ترامپ راه سومی‌ برای انتخاب مردم پدید آورده است. با توجه به اینکه سیستم دو حزبی آزادی مردم در انتخاب را محدود کرده است، ترامپ می‌تواند راهی سوم برای کسانی باشد که از این سیستم ناراحت هستند. 2ـ به اعتقاد هواداران، ترامپ مجازات کننده نخبگان حزب جمهوریخواه است؛ چون آنها مردمی‌نیستند. ترامپ می‌گوید رهبران حزب باید از خواب بیدار شوند. آنها نمی‌دانند که مردم ترکشان کرده‌اند. باید به حرف مردم گوش دهند.  3ـ ترامپ برای همه مشکلات راه‌حل‌های ساده ارائه می‌دهد. توجه ترامپ به مشکلات مردم باعث شده است تا حتی برخی شهروندان که دوبار به اوباما رای داده‌اند، پشت سر او قرار گیرند. آنها معتقدند ترامپ می‌داند مردم چه می‌خواهند، چون خود یکی از آنهاست. شاید مواردی که او مطرح می‌کند چیزهایی است که در دل مردم وجود دارد اما جرات بیان آن را ندارند. مثل موضوع مهاجرت که برخی‌ها آن را باعث کاهش فرصتهای شغلی برای آمریکائیان در سرزمین خودشان عنوان می‌کنند. ترامپ درباره آن سخن گفته و راه‌حلی ساده مطرح کرده است: ساختن دیوار و اخراج مهاجران غیر قانونی. در واقع او مطالبی را مطرح می‌کند که مردم دوست دارند، اما از بیان آن در هراسند. 4ـ استقلال مالی ترامپ موضوع دیگری است که افکار عمومی‌ را به او جلب کرده است. ترامپ مدعی بود که در انتخابات از کسی کمک مالی نمی‌پذیرد، بنابراین او مدیون هیچ‌کس نخواهد بود و رئیس جمهوری وابسته نیست. دونالد ترامپ بسیار شخصیت میهن‌پرست و ناسیونالیستی محسوب می‌شود. شعار اصلی کارزا انتخاباتی او تلویحا به معنای «احیای قدرت امریکا» است. در واقع به‌صورت تحت‌اللفظی شعار انتخاباتی‌اش «دوباره امریکا را بزرگ کنیم» است. این شاخص نشان‌دهنده جهت‌گیری تغییری است که او قصد دارد در سیاست خارجی امریکا ایجاد کند. در واقع او علاقه‌مند خواهد بود که روابط حاکم بر جهان را به دوران تک‌ابرقدرتی امریکا برگرداند. دغدغه اصلی رای‌دهندگان عادی حزب جمهوریخواه بحث سیاست خارجی و بالاخص موضوعاتی خاورمیانه همچون ایرانف عراق، سوریه و یمن نبوده؛ زیرا این مسائل بر زندگی روزمره مردم عادی آمریکا تاثیر مستقیم ندارد؛ اما از آنجا که نخبگان سیاسی حزب جمهوریخواه و لابی‌های اسرائیل امنیت خود را با توجه به چالشهای منطقه به امنیت ایالات‌متحده آمریکا و رژیم اسرائیل گره زده‌اند این موضوع به‌عنوان یک مساله قابل ‌توجه در بین بخشی از هواداران حزب جمهوریخواه قابل‌ توجه بود. نکته دیگر اینکه جمهوریخواهان تلاش داشتند هر آنچه به‌عنوان دستاورد داخلی و خارجی دولت اوباما مطرح می‌شود را زیر سوال ببرند. ترامپ مسیر سیاسی خود را بارها تغییر داده است. او زمانی دمکرات  (2001 تا 2009) زمانی جمهوری‌خواه ( 1987 تا 1999- 2009 تا 2011 و از 2012 تا کنون) و گاه مستقل  (2011 تا 2012) بوده است. حتی در دورانی (1999 تا 2001) در حزب رفرم عضویت داشت. کارشناسان با استناد به این موضوع، عدم ثبات فکری ترامپ را خطری برای ایالات متحده عنوان می‌کنند. از سوی دیگر60 نفر ازکارشناسان حزب جمهوری‌خواه هشد‌ار د‌اده‌اند‌ مواضع ترامپ، به کاهش امنیت آمریکا و تنزل جایگاه این کشور د‌ر عرصه بین‌المللی می‌انجامد . سخنان ترامپ در خصوص کشیدن دیوار بین آمریکا و مکزیک، مسجدی‌های آمریکا، مهاجران،‌ ضرورت بازگرداندن روش های شکنجه وحشتناک، محکوم نکردن نژادپرستی، فریب خواندن تغییرات آب و هوایی و دفاع از حکومت‌های دیکتاتوری، بیشترین واکنش‌ها را نه تنها در بین جمهوری‌خواهان یا حتی مردم آمریکا، بلکه در بین افکار عمومی‌ جهان در پی داشته است. ترامپ معتقد است که منافع آمریکا در اولویت قرار دارد و به خاطر کارهایی که در جهت آن انجام می‌دهیم، از کسی عذرخواهی نمی‌کنیم. دکترین خاصی در سیاست خارجی ندارم و متناسب با موقعیت تصمیم می‌گیرم  . ما باید از خودمان محافــظت کنیم و هوشمند باشیم. ما نمی‌توانیم پلیس جهان باشیم. سخنان سیاست خارجی ترامپ ترکیبی از نادانی و تکبر است.  «زاک بیوکمپ » در وُکس معتقد است که وقتش رسیده سیاست خارجی وحشتناکترین نامزد جمهوریخواهان یعنی ترامپ را جدی بگیریم.  برخی ناظران تلاش کرده اند تا مجموعه ای از باورها و اعتقادات این سیاستمدار جنجالی را در حوزه سیاست خارجی که چیزی شبیه به «دکترین ترامپ» است، شناسایی کنند. اما کسی نیست که بتواند دقیقا در این باره سخن بگوید. حتی ترامپ خود وقتی درباره سیاست خارجی صحبت می‎کند، تنها به شعارهایی مبهم و کلیشه ای بسنده می کند: این که آمریکا را دوباره قوی خواهد کرد، مشاغل را حفظ خواهد کرد، پیمان ها و توافق نامه های بهتری منعقد خواهد کرد و غیره. بر خلاف بعضی دعاوی، رویکرد وی در سیاست خارجی از واقع گرایی فاصله زیادی دارد و صرفا نوعی بیگانه هراسی است. رئالیسم هیچ گاه سخنرانی های توهین آمیز وی را تصدیق نمی کند. واقع گرا بودن مستلزم ارائه استراتژی دقیق، هشدار نسبت به دشمن سازی های بی مورد و توجه به همکاری با سایر کشورها و ماهیت پیچیده مشکلات جهانی و راه حل های آن است. دغدغه رئالیست ها چگونگی توزیع منافع ناشی از همکاری است، اما هیچ رئالیستی با نظم تجاری آزاد مخالف نیست و از اعمال تعرفه های تجاری سنگین علیه چین، یا ممانعت از ورود مهاجران حمایت نمی کند. واقع گرایان به خوبی می دانند که ترساندن مسلمانان به گونه ای که از حرف های ترامپ بر می آید، تا چه اندازه به ضرر منافع آمریکا است. دغدغه اصلی این است که هیچ پیش بینی ای در مورد سیاست خارجی ترامپ نمی توان انجام داد. اینکه مشاوران وی در سیاست خارجی چه کسانی خواهند بود و چه کتاب هایی در این زمینه خوانده مشخص نیست. ریاست جمهوری ترامپ می تواند یک افول بسیار بزرگ باشد. ریاست جمهوری ترامپ می تواند تجربه ایتالیا دوره موسولینی و برلوسکونی را برای مردم آمریکا تکرار کند. برنامه‌های او به همان اندازه که بلندپروازانه به نظر می‌رسد، متناقض و غیرممکن است. او طرفدار خروج نیروهای آمریکایی از درگیری‌های بین‌المللی است و درعین‌حال خواهان تقویت نقش واشنگتن در افزایش صلح جهانی. این رویکرد فاصله زیادی با رویکرد هیلاری کلینتون، نامزد دموکراتیک ریاست جمهوری دارد که خواستار مداخله مستقیم‌تر ایالات‌متحده در درگیری‌های جهانی شده است سیاست خارجی ترامپ: اگر دکترین اوباما نمره‌ای شایسته دریافت کند، دکترین ترامپ باید پیش از آنکه شانس عملیاتی شدن داشته باشد، رد شود. چشم‌انداز او در سیاست خارجی آمریکا متناقض و گیج‌کننده است و در صورت اجرایی شدن روانه زباله‌دانی تاریخ می‌شود. برای مثال، ترامپ وعده داده که «صلح جهانی» را فراهم می‌کند، ارتش آمریکا را بازسازی می‌کند، داعش را نابود می‌کند، «اسلام رادیکال» را محدود می‌کند و به عنوان یک متحد قابل‌اعتماد رفتار می‌کند. وی درعین‌حال وعده داده که اگر متحدانش مسئولیت بیشتری در قابل تامین امنیت خود برعهده نگیرند، از ناتو خارج می‌شود. علاوه بر این، ترامپ مداخلات آمریکا در عراق، لیبی و سوریه را «فاجعه» خوانده و وعده داده که ملت‌سازی را رها کند و بجای آن بر ایجاد ثبات در همه‌جا متمرکز شود. اما ترامپ نمی‌تواند به همین راحتی متحدان خود را مجبور کند که میلیاردها دلار صرف دفاع ملی خود کنند. و حتی نزدیک‌ترین مشاوران سیاست خارجی او را ترغیب خواهند کرد که در ناتو بماند. در ضمن، او حتی اگر بخواهد هم نمی‌تواند تعداد نیروها و سیستم تسلیحاتی که علیه داعش استفاده می‌شود را افزایش دهد. احتمال اینکه سیاست‌های اقتصادی او بتواند شرایط ایجاد انعطاف بودجه‌ای کافی جهت تامین هزینه نیروهای جدید و سیستم‌های تسلیحاتی را فراهم کند، بسیار اندک است. سیاست خارجی ترامپ، علیرغم گمانه‌زنی‌هایش درباره «حفظ صلح» و «بازسازی ارتش» چندان فعال نیست و به هر حال او به شدت مخالف مداخله است. اگر ترامپ بخواهد که ادعاهای خود را تصحیح کند باید سیاست خارجی خود را به شدت تغییر دهد. نقاط مشترک دکترین ترامپ و اوباما بسیار اندک است و استثنای اصلی در این میان، استفاده از ابزار نظامی برای نابودی داعش است. ارزیابی هر رئیس جمهوری در ضمن شکل دادن به دستور کاری که بازتاب دهندۀ هدفهای او است کوشیده است تا اثری از خود بر سیاست خارجی و روابط جهانی ایالات متحده نیز باقی بگذارد. جورج دبلیو بوش، در 8 سال زمامداری خود، دو سند استراتژی امنیت ملی در سال 2002 و 2006 منتشر کرد. اوباما نیز در ژانویه 2009 و فوریه 2015 دو سند استراتژی امینت ملی ارائه کرده است. اگر بخواهیم فرضیه نوشتار را بر اساس اسناد استراتژی امینت ملی بوش (2002 و 2006) و اوباما (2010 و 2015) مورد آزمون قرار دهیم، باید بگوییم که در دوره ریاست جمهوری بوش هدف سیاست خارجی تلاش برای دستیابی به مداخلات نظامی بود ولی اوباما روشهای غیر نظامی را انتخاب کرده و اهمیت زیادی به نهادهای بین المللی قائل است. بدینوسیله اوباما شروع به بازسازی اعتبار آمریکا در میان جامعه بین المللی کرده است. بوش تروریسم را به عنوان تهدید اصلی قلمداد می کرد و برخی از ارزشهای لیبرالی را به عنوان ابزاری برای تحقق اهدافش می دید اما با پارادایم رئالیسم اجرا کرد. دوره بوش برخی اشکال ویژگی رئالیسم تهاجمی داشت. با توجه به ساختار «آنارشیک» روابط بین الملل، رئالیسم تهاجمی می گوید که نیت واقعی بوش ایجاد رژیمهای میانه رو و خلاص شدن از شر رژیمهایی که با نظم جهانی آمریکا سازگار و هماهنگ نیستند در عوض اجرای روشهای دموکراتیک بود. بوش عرصه بین الملل را به عنوان سیاست قدرت از منظر رئالیسم می دید. سیاست بوش هم از رئالیسم تهاجمی و هم رگه هایی از نئولیبرالیسم استفاده کرد. نگرانیهای اصلی دوره بوش، تروریسم، سلاح کشتار جمعی و رژیمهای سرکش بود. برای مبارزه با تروریسم، بوش استراتژی «جنگ جهانی علیه ترور» را اعلام کرد. مفاهیم «جنگ پیشگیرانه» و «جنگ پیشدستانه» به اجرای این استراتژی کمک کرد و تلاش کرد تا مداخلات آمریکا را مشروع و قانونی کند. در سال 2002 بوش، کره شمالی، ایران و عراق را محور اهریمنی (Axis of Evil) نامید که سلاح کشتار جمعی دارند و از تروریسم پشتیبانی می کنند. با ایجاد ائتلاف و مناسبات دوستانه برای مبارزه با تروریسم در سال 2002 در سند استراتژی امنیت ملی بوش همچنین به اقدامات یکجانبه ایالات متحده تاکید کرد. گفتمان اوباما نزدیک به مکتب لیبرالیسم است و در دوره وی رویکرد یکجانبه گرایانه به چندجانبه گرایانه تغییر یافته است. اوباما به جای قدرت سخت، قدرت هوشمند را که ترکیبی از قدرت سخت و نرم است برای بقای نظم جهانی به رهبری آمریکا انتخاب کرد. جنگ عادلانه جای جنگ پیشدستانه(Preemptive) و پیشگیرانه(Preventive)  را گرفت. در روش مبارزه با تروریسم، اوباما بر خلاف بوش که اسلام را دشمن می دید، از نظر اوباما دشمن جدید افراط گرایی اسلامی است. در مورد سلاحهای کشتار جمعی پیگیری هدف یک جهان بدون سلاح کشتار جمعی در سند 2010 که انعطاف پذیرتر از بوش است. همچنین استراتژی امینت ملی 2015 اوباما ، یک نگرش و استراتژی برای پیشبرد منافع ملی، ارزش های جهانی، و نظم بین المللی قانون محور را از طریق رهبری قوی و پایدار آمریکا ارائه می دهد. قواعد و اولویت های این استراتژی نشان می دهد که آمریکا چگونه می تواند دنیا را به سمت صلح و موفقیت جدید هدایت کند. این سند جدید بر تعهد بر نقش رهبری آمریکا در مقابله با چالش‌های مهم جهانی تاکید کرده اما از درگیر شدن بیش از حد در مسائل کشورهای دیگر دوری می‌ کند. بر اساس این استراتژی جدید آمریکا با شرکای قدرتمند خود راهکار مواجهه با چالش های جهانی، اجماع جهانی می داند. مهمترین وجه تمایز استراتژیهای امینت ملی بوش با اوباما، شیفت از قدرت سخت به قدرت هوشمند است. در استراتژی سال 2002، نگاه یکجانبه گرایانه به روابط بین الملل مسلط و غالب بود ولی در رویکرد سال 2006 کمی معتدل تر شد. در سند سال 2010 و 2015 ایالات متحده ایده نهادگرایی را در پیش گرفته است. در استراتژی بوش تاکید زیادی بر پیشگیرانه و دفاع شده بود در حالیکه در استراتژی اوباما مبادلات و همکاری زیاد به چشم می خورد. در استراتژی اوباما بر ضرورت قدرت نظامی تاکید شده اما استفاده از آن فقط در صورت بی نتیجه ماندن تلاشهای دیپلماتیک به عنوان  آخرین گزینه پیش رو مجاز دانسته شده است. ساختار سیاست خارجی آمریکا، ساختاری است که نظام تصمیم گیری پیچیده ای دارد که به عوامل تغییر و استمرار قدرت بیشتری می دهد. گاهی این سیاستها با منافع ملی آمریکا نیز تناقض پیدا می کند مهمترین وجه تمایز استراتژی امینت ملی بوش با اوباما، شیفت از قدرت سخت به قدرت هوشمند است. در استراتژی سال 2002، نگاه یکجانبه گرایانه به روابط بین الملل مسلط و غالب بود ولی در رویکرد سال 2006 کمی معتدل تر شد. در سند سال 2010 و 2015 ایالات متحده ایده نهادگرایی را در پیش گرفت. در 2002 و 2006 اکثر موضوعات راجع به مسائل نظامی بود ولی در سند سال 2010 موضوعات جایگزین مانند تغییرات اقلیمی، انرژی پاک، به این دستور کارها اضافه شد. از طرف دیگر حمایت از حقوق زنان در سند 2010 در بسیاری از جاها با هر دو عبارت هم مردان و هم زنان استفاده شده که به برابری جنسیتی اشاره دارد. مبارزه با فساد موضوع دیگر در سند یاد شده است. برای دولت بوش از نظر امنیتی یک ایده طرفدار مداخله گرایی فعال، گفتمان غالب این دوره شکست کشورهایی که تهدید برای ثبات حوزه بین الملی هستند بود. جنبشهای ضد جنگ جای خود را به جنبش وال استریت داد که نشان از نگرانیهای اقتصادی آمریکا دارد. در اسناد استراتژی 2010 و 2015 بحث امینت سایبری، بهداشت، امنیت انرژّی مطرح شده است که در استراتژی بوش نبود. در سند 2010 علاوه بر مسائل مربوط به دفاع ملی،توسعه جهانی و موضوعاتی از قبیل توسعه اقتصادی، فقر جهانی و تغییرات اقلیمی، آموزش و پرورش و علوم و فناوری پرداخته شده است. استفاده از زور دیگر به تنهایی برای حفظ امنیت کافی نیست بلکه به کارگیری همزمان مناسبات دیپلماتیک، سیاستهای اقتصادی و قدرت نظامی تامین کننده امینت آمریکاست. در استراتژی بوش تاکید زیادی بر پیشگیرانه و دفاع شده بود در حالیکه در استراتژی اوباما مبادلات و همکاری زیاد به چشم می خورد. جهان پر از تهدیدات مختلف است و باید از گفتمان جنگ علیه ترور بوش اجتناب کرد. در استراتژی اوباما بر ضرورت قدرت نظامی تاکید شده اما استفاده از آن فقط در صورت بی نتیجه ماندن تلاشهای دیپلماتیک به عنوان  آخرین گزینه پیش رو مجاز دانسته شده است. دلیل شیفت در دوره اوباما، پیامدهای جنگ عراق و دیگر سیاست های ایالات متحده در محدوده مسائلی از خاورمیانه تا گرم شدن هوا، رفتار با زندانیان و دیوان کیفری بین المللی،خروج از پروتکل کیوتو باعث افت محبوبیت ایالات متحده در جهان و در نتیجه در توانایی جذب متحدان شده بود. از پیامدهای شیفت اوباما در استراتژی امنیت ملی 2010 می توان به ظهور و شکل گیری گروه تروریستی داعش در عراق و سوریه و بوکوحرام در نیجریه اشاره کرد. البته در استراتژی 2015 ، دولت اوباما در عین توجه به مبارزه با تروریسم، خواهان عدم درگیری آمریکا در منازعات است که به نوبه خود منجر به گسترش تروریسم خواهد شد. پیش ‌بینی می شود سیاست خارجی سر درگم و آشفته در صورت انتخاب دونالد ترامپ به ریاست‌ جمهوری ‌خواهد بود. سیاست خارجی ترامپ چارچوب مشخصی ندارد، اما براساس شاخصه‌های سیاسی که تاکنون نشان داده است تلاش خواهد کرد که چارچوب‌ها و قواعد موجود را بر هم بزند تا نظم مستقر را تغییر دهد. در نتیجه در صورت انتخاب به ریاست‌جمهوری چه با چینی‌ها، چه با کشورهای عربی و حتی با کشورهای اروپایی هم دچار مشکل خواهد شد. برخلاف سیاست‌های دولت اوباما، دولت ترامپ به‌دنبال یکجانبه گرایی، تک‌تازی و تک‌روی در نظام بین‌الملل خواهد بود. رویکرد ترامپ در سیاست خارجی نه نزدیک به "انزواگرایان" است و نه "مداخله گرایان" بلکه فراتر از آن ترامپ را یک کارکردگرا است که با متحدانش در زمان ضرورت همکاری خواهد کرد نه در مواردی که منافع امریکا ایجاب نمی کند. با توجه به اینکه اولویت حزب جمهوریخواه بیشتر بر امنیت است تا آزادی بر عکس حزب دموکرات، شیفت پارادایمی توماس کوهن قطعا در استراتژی امنیت ملی رئیس جمهور جمهوریخواه اتفاق خواهد افتاد یعنی غلبه پارادایم رئالیسم و نئورئالیسم بر لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اوباما. رویکردهای ترامپ که در مورد موضوعات مختلف بیان شد به ویژه در مورد عراق و سوریه ، کاملا مخالف استراتژی امنیت ملی اوباماست. نمونه عینی اخیر دیگر وعده دونالد ترامپ برای لغو توافق تغییرات اقلیمی پاریس است. ترامپ در تشریح مواضع خود در حوزه‌های انرژی و محیط زیست، ضمن وعده لغو توافق سال ۲۰۱۵ پاریس برای مقابله با تغییرات اقلیمی، خواهان افزایش استخراج سوخت فسیلی و کاهش مقررات زیست محیطی شده است. به هرحال با توجه به انتخاب ترامپ به ریاست جمهوری، ما شاهد یک شیفت پارادایمی از لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اوباما به رئالیسم و نئورئالیسم ترامپ خواهیم بود. امری که در دوره ریاست جمهوری جورج بوش پسر پس از دو دور ریاست جمهوری بیل کلینتون اتفاق افتاد. اتفاق بود بدین معنا که این پارامترهای تغییر را می توانیم در استراتژی امنیت ملی رئیس جمهور احتمالی جمهوریخواه ببینیم. یعنی چندجانبه گرایی و نهادگرایی اوباما به یکجانبه گرایی ترامپ تبدیل خواهد شد. یک کنگره در کنترل جمهوریخواهان، راه این شیفت پارادیمی را هموارتر خواهد کرد. در مجموع، با توجه به شیفت پارادایمی از لیبرالیسم و نئولیبرالیسم اوباما به رئالیسم و نئورئالیسم ترامپ، تفاوتهای هستی شناسی، معرفت شناسی، روش شناسی، رابطه ساختار-کارگزار، سطح تحلیل، زیبایی شناسی، بعد اخلاقی، سیاست اعلی و ادنی، دلایل شیفت و پیامدهای شیفت در قالب مصادیق ارائه شد. نادعلی بای/سردبیر و نامزد دکترای روابط بین الملل      
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی