۰
plusresetminus
تاریخ انتشاردوشنبه ۱۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۱۲:۰۱
کد مطلب : ۴۶۱۰۵

ابعاد و پیامدهای اجتماعی و اقتصادی نفت در خاورمیانه

در بعد سیاسی،تحول ساختاری ناشی از وجود منابع نفتی را می توان در بحث مهم توسعه سیاسی مشاهده کرد. تمامی کشورهای برخورداراز ثروت ناشی از منابع نفتی،دارای نظامهای سیاسی اقتدارگرا هستند و در هیچ یک از آنها دموکراسی و توسعه سیاسی صورت نگرفته است.
ابعاد و پیامدهای اجتماعی و اقتصادی نفت در خاورمیانه
به گزارش آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما " ، در مورد ابعاد ساختاری اجتماعی و اقتصادی، نفت در خاورمیانه، این بخش را می توان در دو حوزه توسعه اقتصادی و سیاسی مورد بررسی قرار داد. در زمینه توسعه اقتصادی هم می توان به تاثیرات مثبت و هم منفی نفت در تحول ساختار اقتصادی جوامع خاورمیانه ای اشاره کرد. مقایسه کشورهای برخوردار از منابع نفتی با کشورهای محروم از این منابع در زمینه توسعه صنعتی و اقتصادی و اجتماعی نشان می دهد که اصولاً ثروت ناشی از تولید و فروش نفت تا حد زیادی در تحول زیرساختهای اقتصادی این کشورها موثر بوده است. توسعه سریع شبکه ای راههای هوایی، زمینی و راه آهن در این کشورها و ایجاد صنایع،هر چند مونتاژ،همه ناشی از وجود ثروت نفت بوده است. در عین حال وجود ثروت ناشی از نفت خود به نوعی عامل عدم توسعه اقتصادی نیز شده است. تک محصولی شدن این کشورها از یک سو و اقتدار گرایی سیاسی رژیمهای موجود از سوی دیگر باعث شده است تا بسیاری از کشورهای نفت خیز با اتکا به ثروت نفت و برآورده کردن نیازهای خود از راه واردات، در فکر توسعه پایدار اقتصادی کشورهای خود نباشند. وقتی در مقایسه با کشورهای غیر نفتی همانند ترکیه،در مدار توسعه اقتصادی از موقعیت پایین تری برخوردار باشند، در واقع این اقتصاد رانتی خود مهم ترین عامل فقدان تدوین استراتژیهای توسعه اقتصادی و شکوفا شدن اقتصاد بومی غیر نفتی در این جوامع شده است. در بعد سیاسی،تحول ساختاری ناشی از وجود منابع نفتی را می توان در بحث مهم توسعه سیاسی مشاهده کرد. تمامی کشورهای برخورداراز ثروت ناشی از منابع نفتی،دارای نظامهای سیاسی اقتدارگرا هستند و در هیچ یک از آنها دموکراسی و توسعه سیاسی صورت نگرفته است. گروهها و محافل نخبگان حاکم کشورهای نفت خیز خاورمیانه با برخورداری از ثروتهای کلان ناشی از فروش نفت قادر بوده اند تا مانع شکل گیری نیروهای جامعه مدنی و نهادهای مستقل و خودمختار از دولت شوند. عدم وابستگی این دولتها به مالیات و توزیع خودسرانه ثروت نفت برای ایجاد اقشار وابسته و وفاداربه خود از عوامل مهم توسعه نیافتگی سیاسی و فقدان احزاب سیاسی در این کشورها بوده است. در مورد دگرگونیهای فرهنگی، تاثیرات فرهنگی ناشی از نفت در سیاستهای نفتی درجوامع خاورمیانه ای را هم درگسترش آگاهی فرهنگی ناشی از فراگیر شدن نظام آموزشی دید و هم در ایجاد پدیده بحران فرهنگ در کشورهای خاورمیانه معاصر تخصیص بخشی از درآمد نفت به توسعه نظام آموزشی در کشورهای نفت خیز باعث تحول خودآگاهی از فرهنگ ملی شد و باعث گسترش وحدت و همبستگی ملی از راه آشنایی با تاریخ،فرهنگ و سرنوشت مشترک گردید. همچنین به رونق صنعت چاپ و رسانه های چاپی انجامید و آگاهی نسبت به سایر فرهنگها در سطح منطقه و جهان را افزایش داد. از آنجا که نظام آموزش عالی در کشورهای خاورمیانه ای تا حدی نیز تحت تاثیر اصول و ساختارهای آموزش عالی،در غرب بود.خواه ناخواه ورود فرهنگ غرب و آثار ناشی از آن را به جوامع خاورمیانه ای هموار ساخت. به تدریج نوعی دوگانگی فرهنگی درجامعه آشکار شد که به شکل نظام آموزشی مدرن و سنتی خود را جلوه گر می ساخت.گسترش نوگرایی فرهنگی،واکنش بخش سنتی جوامع خاورمیانه ای را که نگران از میان رفتن ارزشهای فرهنگی بومی بودند، برانگیخت و نوعی بحران فرهنگی را در این کشورها به وجود آورد و این به تدریج ابعاد سیاسی به خود گرفت و به شکل جنبش بومی گرایی یا آنچه که برخی از اندیشمندان از آن به عنوان جنبش بازگشت به خویشتن نام می برند،نمود پیدا کرد. مهمترین جلوه این واکنش فرهنگی،پیدایش تدریجی جنبش های مذهبی سنت گرا و نوگرا در خاورمیانه،به ویژه کشورهای برخوردار از منابع نفتی شد. این تحول فرهنگی در سنتی ترین،کشورهای منطقه نیز آشکارشد و نمونه آن را می توان واکنش جریانهای اسلامگرا در عربستان سعودی،عراق،الجزایر،بحرین و کویت مشاهده کرد. حرکت سنتی ترین جامعه منطقه،یعنی عربستان سعودی به سوی مدرنیزاسیون متاثر از توزیع ثروتهای نفتی باعث به هم خوردن اتحاد سنتی سعودی – وهابی شد و جنبشهای نو وهابی از دهه 1990  به بعد بزرگترین چالش را در برابر نظام سعودی نشان داده است.شکل گیری سازمان القاعده به نوعی واکنش به تاثیرات فرهنگی ناشی از تولیدات اقتصاد نفتی بوده است. در آغاز هزاره سوم،خاورمیانه همچنان یکی از مناطق مهم،استراتژیک و در عین حال بحران ساز در جهان است که در مقایسه با سایر مناطق دیگر این کره خاکی از اهمیت فراوانی برخوردار است.جنگهای طولانی در چندین دهه قبل و درگیریهای قومیتی و رقابتهای واحدهای سیاسی منطقه برای کنترل منطقه ناشی از این اهمیت است. مسائل این منطقه،محل تداخل منافع بازیگران خارجی بوده،واین تداخل با ساخت قدرت در درون کشورهای منطقه ارتباط زیادی دارد.از سوی دیگر،منطقه خاورمیانه پس از لشکرکشی آمریکا و متحدانش به بهانه مبارزه با تروریسم دور جدیدی از بحرانها را تجربه می کند که صلح و امنیت در نطقه را به چالش کشیده است.در نظر ساختارگرایان،تحلیل منطقه خاورمیانه در سطح جهانی معطوف به روابط مرکز و پیرامون است.با فروپاشی امپراطوری عثمانی و تشکیل دولتهای جدید،کشورهای مذکور برای حفظ امنیتشان همچنان به غرب وابسته اند.وابستگی اقتصادی خاورمیانه به غرب،باعث می شود تا سیاست خارجی این کشورها جهت گیری خود را در راستای فراهم ساختن امنیت به منظور جلب سرمایه گذاری،تنظیم کند. محدثه جوشقانی/کارشناس ارشد علوم سیاسی  
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی