۰
۱۸
plusresetminus
تاریخ انتشارجمعه ۸ مرداد ۱۳۹۵ - ۰۹:۴۰
کد مطلب : ۴۵۸۱۳

چند اپیزود کوتاه از قصه های تلخ پایتخت انرژی ایران!

قدرت مظاهری*
چند اپیزود کوتاه از قصه های تلخ پایتخت انرژی ایران!
 قدرت مظاهری،مهندس ارشد ابزاردقیق مجتمع گاز پارس جنوبی با ارسال یادداشنی به آژانس رویدادهای مهم نفت و انرژی " نفت ما "نوشت: یک. چند سال پیش فیلمی آمریکایی می دیدم که قصه آن درباره جمعی از زندانیان خطرناک یکی از زندان های ایالتی آمریکا بود. قرار بود باتوجه به خطر بالقوه ای که این زندانیان برای آن ایالت داشتند، توسط یک هواپیمای بزرگ به جزیره ای دور انتقال یابند. همه مناسبات کار فراهم شده و زندانیان، تحت الحفظ به فرودگاه نظامی رسیده و آماده پرواز بودند که ناگهان با دستوری از کاخ سفید و تحت نظارت مستقیم رئیس جمهور ایالات متحده آمریکا، از پریدن هواپیما ممانعت بعمل آمد. دلیل مخالفت با اعزام زندانیان خطرناک به آن جزیره دور، آگاهی کاخ سفید از وضعیت جزیره و نداشتن امکانات کافی نظیر راه های مواصلاتی، بیمارستان های تخصصی، پارک های تفریحی و مواردی از این قبیل بود. به همین سادگی! دو. پارس جنوبی یا اصطلاح رسمی تر آن، منطقه ویژه انرژی پارس یکی از مهمترین مناطق تامین انرژی کشور بشمار می رود. این منطقه علاوه بر سود سرشاری که برای اقتصاد مملکت داشته و صادرات غیر نفتی آن کم کم با صادرات نفتی مان برابری می کند، زمستان های سخت و زمهریر کشور را نیز برای مردم قابل تحمل می سازد. از این منطقه اما بسته به شرایط و اوضاع و احوالش با عناوین و تعابیر متنوعی در رسانه ها یاد می شود. در زمان بازدید مقامات رسمی داخلی و خارجی، هنگام افزایش تولید گاز و میعانات گازی، همزمان با راه اندازی فاز گازی جدید و مواردی از این قبیل، منطقه ویژه انرژی پارس تبدیل به " پایتخت انرژی ایران " شده و مجریان بذله گوی رادیو و تلویزیون که از این نمد کلاهی برایشان بافته شده و روغنی به نانشان رسیده است، بسان طوطیان شکرشکن شیرین گفتار، این تعبیر را از آنتن هایشان تبلیغ می کنند. اما اگر خدای ناکرده اتفاقی بیفتد، افرادی در سایت صدمه ببینند، لاین، مخزن یا تجهیزی دچار آسیب شود و یا تصادفی در جاده های ناامن آن رخ داده و جان کارکنان اعم از کارگران، مهندسین و متخصصان منطقه را تهدید کند، همین " پایتخت " دهن پرکن و پرطمطراق به سهولت به واژه ای بسیار ساده تر تبدیل می شود تا ذهن مخاطب را از آن هیمنه و کرشمه دور کند. در چنین مواقعی واژه " عسلویه " جایگزین " پایتخت انرژی ایران " می شود تا با متبادر کردن نام روستایی ـ که به زور دگنک شهر و شهرستانش کرده اند ـ سقف مطالبات ساکنین و کارکنان و خانواده های ساکن در مناطق عملیاتی را با کف ِ آن همسان کنند و آنها را از هرگونه ادعا و اعتراضی بازدارند . سه . با وجود مانورهای پیاپی بحران که اگر هر روز و هر هفته اتفاق نیفتد، ماهی یک بار در یکی از فازهای پالایشگاهی رخ می دهد، متاسفانه هنگام بروز بحران واقعی، مدیران و مسئولان و تصمیم گیرندگان، چنان با دستپاچگی مواجه می شوند که به جای القای خونسردی و آرامش به دیگران، خود بیشتر موجب افزایش استرس و اضطراب در کارکنان و خانواده هایشان می شوند. سانحه تصادف اخیر که برای اتوبوس حامل کارکنان شیفت پالایشگاه سوم مجتمع گاز پارس جنوبی رخ داد، نوعی تست همدلی و عملگرایی مسئولین برای مدیریت بحران بود که علیرغم ایجاد حس همدلی فوق العاده در میان کارکنان و خانواده ها و کادر درمانی، متاسفانه نمره قابل دفاعی در عملگرایی و مدیریت بحران برای مسئولین در بر نداشت. کوشش برای احیای مجروحین حادثه، سعی فراوان کادر درمانی برای رسیدگی فوری به آسیب دیدگان و حتی تلاش زایدالوصف برخی از مدیران مجموعه برای استفاده از اورژانس هوایی جهت اعزام مصدومین به شیراز– که البته چنین اورژانسی در منطقه ( بخوانید پایتخت انرژی ایران ! ) موجود نبود – هیچکدام نافی نیاز منطقه به بیمارستانی مجهز و درخور شان و شوکت منطقه نمی باشد. بعبارت دیگر اگر چنین منطقه ای " پایتخت انرژی ایران " است، چرا بایستی سهمش از کم جمعیت ترین و کوچک ترین شهرهای کشور هم کمتر باشد !؟ چنین اتفاقی موید این است که در روزها، ماه ها و سال های پیش رو، باز هم در صورت بروز چنین سوانحی دچار سردرگمی مفرطی شده و ناچار خواهیم بود همدیگر را برای عدم مطالبه سهم مان سرزنش کنیم . سهمی که در سال 1303 و آغازین سال های پیدایش نفت با بیمارستان 150 تختخوابی مجهز و تخصصی توسط انگلیس، در آبادان به کارکنان مجموعه آن روزگار اهدا شد ! چهار . سوء مدیریت در حوزه های HSE و حمل و نقل مجتمع گاز پارس جنوبی و نظارت ناکافی در این حوزه ها بدلیل برون سپاری خدمات به پیمانکاران خارج از مجموعه و مماشات و تاثیرپذیری از آنان ، آسیب جدی و نگران کننده ای است که آینده این مجموعه را با تهدیدهای بزرگی روبرو خواهد کرد . پیمانکارانی که بدلیل نبود جنبه های نظارتی و چشم های محسوس و نامحسوسی که عملکرد آنان را مورد مطالعه و ارزیابی قرار دهد ، قارچ گونه رشد می کنند و با منافعی که کسب کرده اند و ریشه ای که در خاک این منطقه استوار کرده اند ، با هیچ آفت کشی نیز از میان نمی روند . در این میان ناظران HSE نیز تنها بعنوان عضو ناظر! ، وقایع را رصد کرده و با تسامح از کنارشان می گذرند . پنج . چون " در مثل مناقشه ای نیست "، آخرین اپیزود این دلنوشته را با خاطره ای از روزگار کودکی به پایان می بریم. در آن روزگار که ساکن روستایی خرم و آباد بودیم ، گاوی داشتیم که در شیردهی دست همه گاوهای ده را از پشت بسته بود و هیچ گاوی به پایش نمی رسید . غروب تا غروب که گاو را از مرتع به خانه می آوردیم ، مادرم برایش اسفند دود می کرد و بلافاصله مشغول دوشیدن شیرش می شد. هنگام شیردوشی اما من و برادرم مسئولیت دیگری نیز داشتیم. ما مسئول نوازش پشت و شانه های گاو بودیم. علاوه بر نوازش، هنگام شیردوشی ما با دست ها و دستمال های کوچکی که داشتیم، پشه های گزنده سر و روی گاو را هم زده و فراری شان می دادیم. پشه های لوس، سمج و خونخواری که گاو عزیزمان را نیش می زدند و خونش را می مکیدند. با هرچه که دم دست مان بود، پشه ها را متواری کرده و اجازه نشستن شان بر روی گاومان را نمی دادیم. مراسم شیردوشی اما که تمام می شد و مادرمان با قابلمه پر از شیر گاو را ترک می کرد، ماموریت ما نیز به پایان می رسید. با پایان عملیات شیردوشی، ما نیز گاو را تک و تنها ـ با انبوهی از پشه های خونخوار و جهنمی – تنها می گذاشتیم و هرچه گاو بیچاره دور خودش می چرخید و به اطراف لگد پرت می کرد و با دمش بر پشت و شانه های خود شلاق می زد و با چشمان ملتمسش به اطراف نگاه می کرد، کسی به یاری اش نمی رفت. انگار قدر و قیمت و اهمیت و عزیزی گاومان فقط برای همان قابلمه شیری بود که از او می دوشیدیم. مابقی انگار هیچ ارج و اهمیتی نداشت. نهایتا اینکه این پنج اپیزود کوتاه، تنها گوشه ای از دلمشغولی و دغدغه این روزهای ساکنین " پایتخت انرژی ایران " است و اگر مجالی بیشتر فراهم شود، البته گفتنی های افزون تری نیز خواهد بود و به قول مولانا : با لب دمساز خود گر جفتمی ... همچو نی من گفتنی ها گفتمی درنیابد حال پخته هیچ خام ... پس سخن کوتاه باید والسلام *مهندس ارشد ابزاردقیق مجتمع گاز پارس جنوبی
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی


هادی
سلام جناب مهندس
احسنت بر شما.دل نوشته ی شما حرف دل همه ی ما کارکنان پایتخت اقتصادی انرژی کشور است.
همکاران شما در شرکت نفت
درود بر شما
واقعا از اینکه واحدهای نظارتی همچونhse توان کنترل ندارند جای تاسف است.
آقایان هم بیشتر خود آدمای بحرانی هستند تا مدیر بحران.
سپاس همکار دلسوز
مهدي
درود بر شما كه درد دل پرسنل مجتمع را با زبان شيوازبيان نمودي به راستي ما همان گاو شير ده داستان شما هستيم كه اگر در تصادفات جاده اي جان سالم به در ببريم دير يا زود اسير سرطان خواهيم شد. بيماري لاعلاجي كه هديه آلودگي منطقه به ماست.
فردي ناآگاه بخيلي كه در هفته نامه نابخرد خود ما را زالو خواند كجاست بيايد ببيند كه همكاران زحمت كش ما چگونه در قبال دريافت حقوق ناچيزي با مرگ دست و پنجه نرم مي كنند.
با آرزوي بهبودي براي همكاران عزيز صدمه ديده مان در تصادف جاده اي اخير.
محمد .
سلام کمک بزرگی شد با کلامات نابتان.
سعید
میگویند شخص خواب را میتوان بیدار کرد ولی شخصی که خود را به خواب زده,... هرگز
پالایشگاه پنجم
معضلات پایتخت انرژی آنچنان زیاد است که بقول آقای مهندس ، این تنها گوشه ای از آن است و باید در مجالی دیگر به گفتن آنها پرداخت .
رضا
آقاي مظاهري عزيز ، صحبت هايي كه عرض كرديد واقعيت بود اما حقيقت چيز ديگري است ، حقيقت اينه آيا همين دلسوزي را براي نيروهاي كه بصورت پيمانكاري و قراردادي در اين پايتخت انرژي مشغول بكار هستند و با سرويس هاي بسيار نامناسب رفت و آمد مي كنند را داريد ؟ ( چندين برابر شما كار مي كنند اما حتي يك سوم شما حقوق نمي گيرند ) برو آقا خدا تو شكر كنيد كه نيروي رسمي هستيد (حداقل يك سرويس اياب و ذهاب خوب داري كه البته با خساست اجازه استفاده به يك نيروي پيمانكار را در مواقع ضروري نمي دهيد)
همکار شیفت
آقای رضا
بنظر نمیرسد در این مقاله ای که خواندیم اشاره ای به نیروی پیمانی یا رسمی شده باشد.همه افراد ساکن اون منطقه مورد ظلم واقع شدن.اگه امکانات بهداشتی نیست برای همه نیست،اگه اتوبوس و خدمات رفاهی مناسب نیست برای همه نیست.رسمی و پیمانی و ...هیچ فرقی نمیکند.سانحه یا کمبود برای همه هست.
زمباسه
عالی
حرف دل همه ی ما بود
همکار پایتخت نشین
سلام آقای رضا . اتفاقا مقاله مهندس مظاهری راجع به همه اقشار شاغل است تا جایی که در قسمتی از آن با اولویت دادن به کارگران می نویسند : ... کارکنان اعم از کارگران ، مهندسین و متخصصان ...
لطفا یه بار دیگه بخونید متن رو
شهرک نشین
آقا رضا شاید شما با امتیازی یا چیزی اومدی اینجا و تو خواب هم نمی دیدی که اینجا مشغول به کار شی
آقا رضا از کجا اومدی که اینجا پیشت عالیه
شما برید خداتونو شکر کنید که نباید جات اینجا می بود
mm2
همون انگلیسیا مثل اینکه بهتر رسیدگی و مدیریت می کردند.
یه نفر
الکی خوش که میگن الان دیدم...
آقا رضا امکانات اینجا خیلی عالیه نه؟ فکرشم نمی کردی نه؟
میدونی امکانات چیه؟ دیدی تا حالا؟
امکانات اونجایی که ازش اومدی تو همین حد بالا بود؟
رضا
آقاي يه نفر امكانات اينجا عالي نيست اما كارمندان پيمانكاري و قراردادي از روي اجبار در اين منطقه با كمترين حقوق و مزايا مشغول بكار هستند ، الكي خوش هستند براي يك لقمه نون حلال براي خانواده خود . اما شما كه با كلاس هستي و خيلي چيزهاي خوب و امكانات عالي در عمرت ديده اي مجبور نيستي ميتوني بري اونجايي كه قدر و قيمتت رو بدونند . در سال اقتصاد مقاومتي اورژانس هوايي ميخواهي ؟‌ توقع زيادي نيست ؟ متاسفانه اصل مطلب رو نگرفتي منظور اين بود وقتي از سختي هاي بقيه همكاران كه پابپاي كارمندان رسمي كار مي كنند بي تفاوت از كنارش بگذري پيش بيني چنين روزهايي را هم بايد بكني . ضمن آرزوي بهبودي و شفاي عاجل براي دوست و هموطن عزيزمان در اين صانحه اخير
آقاي يه نفر امكانات اينجا عالي نيست اما كارمندان پيمانكاري و قراردادي از روي اجبار در اين منطقه با كمترين حقوق و مزايا مشغول بكار هستند ، الكي خوش هستند براي يك لقمه نون حلال براي خانواده خود . اما شما كه با كلاس هستي و خيلي چيزهاي خوب و امكانات عالي در عمرت ديده اي مجبور نيستي ميتوني بري اونجايي كه قدر و قيمتت رو بدونند . در سال اقتصاد مقاومتي اورژانس هوايي ميخواهي ؟‌ توقع زيادي نيست ؟ متاسفانه اصل مطلب رو نگرفتي منظور اين بود وقتي از سختي هاي بقيه همكاران كه پابپاي كارمندان رسمي كار مي كنند بي تفاوت از كنارش بگذري پيش بيني چنين روزهايي را هم بايد بكني . ضمن آرزوي بهبودي و شفاي عاجل براي دوست و هموطن عزيزمان در اين سانحه اخير
رضا
آقاي شهرك نشين : كافر همه را به كيش خود مي داند / احتمالا جنابعالي از طريق امتياز يا چيزي در مصاحبه قبول شدي كه فكر مي كني همه مثل خودت هستند .
یه نفر
آقا رضا فکر می کنید که این پولی که میگیرید خیلیه؟
خوشبختانه کسایی که دیپلم گرفتن و رفتن سراغ کار آزاد الان 80-90 درصدشون از ما موفقترند.
ما درس خوندیم با هزار آرزو و فوق لیسانس گرفتیم و بخاطر سیاست اشتباه دولتها بخش خصوصی جواب نمی ده و الان مجبوریم اینجا با همه کمبود ها و کاستی ها کار کنیم.
من 7-8 سال تهران تو یه شرکت معتبر مخابراتی کار کردم ولی تو سالهای 89 تا 91 که دیدم اکثر شرکت های خصوصی تعطیل شدن و برای امنیت شغلی ام نگران شدم تو آزمون شرکت کردم و....
ولی هنوز که هنوزه اون شرکت داره کار میکنه و حقوق و پاداشهای بخش فنی و مهندسی و تحقیقاتش از حقوق الان من بیشتره اونم تو تهران نه عسلویه
بله عزیز نه اینکه نمی تونستم جای دیگه کار کنم....بخاطر خانواده و امنیت شغلی مجبور شدم....
ثانیا شما برید یه تحقیق از همین شرکت های نفتی عربستان یا قطر بکنید ببینید چه حقوق و مزایایی بهشون می دن. امکانات یه شرکت مثل گوگل و فیس بوک و .... رو ببین .ببین واسه کارمنداشون چیکار میکنن. پیشرفتشون بخاطر مدیریتشون و ارج گذاشتن به نیروی انسانی شونه وگر نه مثل شما می گفتن همین که هست ...
این تفکر شما خیلی اشتباست. الان مدیریت منابع انسانی در ایران متاسفانه همین تفکر شماست ... همین که هست خواستی بمون نخواستی برو آدم زیاده... که اینم بخاطر اوضاع رقت بار شرکت های دانش بنیان تو ایرانه
آره عزیزم مجبوریم....مجبور
رضا
آقاي يه نفر عزيز همانطور كه انتظار داري مديران منابع انساني رده بالا بفكر امكانات براي شما باشند ،شما هم بعنوان كارمند رده پائين موقع نوشتن پيمان هاي شركت هاي پيمانكاري بفكر بقيه كه پا بپاي تو همونجا كار ميكنند بايد باشي ، به فكر جون اونها باشي و همين امكانات خوب را براي آنها هم بخواهيد اما متاسفانه اونجا كه ميرسه ميگيد همين كه هست ميخواي بخواه وگرنه برو آدم زياده ، ما بايد صرفه جويي كنيم """ اتفاقا همین که هست خواستی بمون نخواستی برو آدم زیاده """"تفکر شماكارمندان رسمي رده پائين است . اگر ميخواي سيستم درست بشه اول بايد رئيس و مديران رده پائين تفكرخودشون رو درست كنند .