اندیشه رها نمودن منابع و صنایع نفت ایران از سلطه استعمار بریتانیا و دست کم نوعی تلاش برای عادلانه کردن این مناسبات، از ابتدای اعطای قرارداد به کنسرسیوم دارسی و سپس کشف نفت در منطقه نفتون در مسجد سلیمان وجود داشته و در مواردی نیز به طور جدی و عمومی مطرح شده است.
سیاست و حرکت نافرجام ایران در دوران سلطنت رضا شاه پهلوی در طول سالهای 1932 و 1933 میلادی (1311 و 1312 شمسی) در مواجهه با شرکت نفت انگلیس و ... ایران و قرارداد دارسی، بسیار جدی، ولی عمدتا در جهت تعدیل مناسبات نفتی دو کشور بود. ولی وقتی در این تلاش، به طور واقعی و عملی، جایی برای مشارکت و همراهی تودههای مردم ایران نبود و مشارکت عمومی تنها در جهت تایید و تشویق منویات شخص اول مملکت و دولت باقی ماند، نمیتوان نام "جنبش ملی" بر آن تحولات نهاد. محمد مصدق یک رهبر و سیاستگر شاخص شرقی بود با کارنامهای مجموعا قابل دفاع، نقاط و ویژگیهای نسبی مثبت، قابل توجه، شایسته احترام و غیرقابل انکار.
او ضمنا دارای اشتباهات جدی و سیاستهای نادرستی در طول زمامداریش، به خصوص دوره دوم پس از سی تیر 1331 بود که بعضا ناشی از سوء محاسبه، سوء مدیریت و در برخی موارد ترجیح وجاهت شخصی بر منافع ملی ایران بود، یا دست کم نیازی به کوتاه آمدن از وجاهت شخصی برای حفظ منافع ملی نمیدید. دکتر مصدق، به تصدیق و تصریح خودش، مبتکر اصلی و اولیه اندیشه ملی شدن صنعت نفت در ایران نبود و اندیشه اصلی این اقدام به دیگران، از جمله دکتر حسین فاطمی، نسبت داده شده است.
موضوع مطالبه احقاق حقوق ایران از منابع و صنایع نفت خود نیز از سالها قبل از آغاز به کار دولت مصدق وجود داشته است. با این همه و بیگمان، در سالهای پس از شهریور 1320 مصدق و یاران و متحدانش در جبهه ملی در این راه همراهی گستردهای داشتند. دولت مصدق نیز عمدتا برای تثبیت سیاسی و حقوقی داخلی ملی شدن صنعت نفت به قدرت رسید و این موضوع محور اساسی و مهم برنامه اعلام شده این دولت از ابتدا تا انتهای کارش به شمار میرفت. با این همه، سوای جبهه ملی، در جریان تصویب قانون ملی شدن صنعت نفت و حوادث بعدی آن تا 28مرداد 1332، نیروهای مختلف دیگری نیز در مراحل مختلف حضور داشتند.
از سوی دیگر، نیروهای مذهبی، چه روحانیت سیاسی و اجتماعی تهران، به خصوص آیتا...ابوالقاسم کاشانی و محمد بهبهانی و چه روحانیان سنتی در قم، به خصوص آیتا...حسین بروجردی و محمد تقی خوانساری در این مسیر همراهی کاملی داشتند.
کاشانی از ابتدا و تا اواسط سال 1331، یکی از دو رکن اصلی رهبری ملی شدن صنعت نفت بود. یعنی تا زمانی که اختلافات و تک رویها غلبه کرد، راه کاشانی کم کم از مصدق جدا شد و هر دو به این باور رسیدند که راهی برای سازش و تفاهم و ادامه همراهی ندارند و هر کدام قادر به نادیده گرفتن یا حتی حذف دیگری و ادامه رهبری انفرادی نهضت خواهد بود.
دیگر نیروهای سیاسی که بعضا در میانه راه از مصدق جدا شدند یا در میانه به او پیوستند نیز در جریان نهضت ملی نقش داشتند که از این میان میتوان به حزب زحمتکشان ملت ایران، نیروی سوم و جریانهای مختلف پان ایرانیست اشاره کرد. ضمنا تا تیرماه 1331، شاه جوان نیز در مجموع با نهضت همراهی داشت و به تدریج راه مخالفت با مصدق در پیش گرفت. در این جا چند بحث وجود دارد که بهتر است به تفکیک مورد بررسی قرار گیرد. اولا این که مصدق از ابتدا قصد داشت با کارت آمریکا علیه منافع شرکت نفت و بریتانیا بازی کند تردیدی نیست. دولت آمریکا نیز از ابتدا تا حدی بر اساس دستیابی به نفت ایران با ایران همراهی نسبی میکرد.
ولی در ماههای آخر حکومت مصدق، وقتی دولت جدید محافظهکار به رهبری چرچیل توانست به آمریکاییها بقبولاند که مساله اصلی دیگر موضوع نفت نیست و خطر سلطه شوروی و عواملش بر ایران جدی است، مواضع آمریکای جمهوریخواه نیز به تدریج علیه ایران تغییر کرد. این که آمریکا برنده اصلی سقوط مصدق بود، ربط مستقیمی به سیاست مصدق ندارد، ولی مساله اصلی مرتبط با مصدق، عدم محاسبه دقیق درباره نیاز جهان به نفت ایران و عدم توجه و غفلت نسبت به احتمال تغییر سیاست راهبردی واشنگتن در ایران و منطقه و همگامی کامل جمهوریخواهان با لندن علیه ایران بود. دولت مصدق در این میان با دو معضل جدی مواجه بود.
نخست آن که از ابتدا و به خصوص طی ماههای پس از سی تیر 1331 تا 28 مرداد 1332، به تدریج به افکار عمومی داخلی به غلط این جور تفهیم شده بود که هرگونه توافقی با لندن و جامعه بینالمللی در موضوع نفت ایران به منزله خیانت و سازش و تسلیم در برابر استعمار است. این موضوع دست دولت در رسیدن به هر گونه توافق جدی را بسته بود و رسانهها و افکار عمومی نیز به غلط تصور داشتند که ایران باید تحت هر شرایطی، به همه خواستههای حداکثری خود در این مورد دست یابد. دوم این که مصدق در ماههای پایانی حکومتش کاملا خسته و مستاصل بود و نهایتا ترجیح داد تا با تداوم سیاست سازش نپذیری و نه گفتن به هر پیشنهاد بد و خوبی، نام خود را در تاریخ به عنوان سیاستمدار سازش ناپذیر به یادگار بگذارد و به این موضوع در مقابل منافع میان مدت و دراز مدت ملی اولویت بدهد.
ترکیبی از عوامل مختلفی چون، نبود وفاق ملی در داخل، سرسختی دولت مصدق، توقعات زیاد و غیرقابل عملی شدن مطالبات افکار عمومی و همچنین ایجاد اتحاد تدریجی دولتهای جدید غربی علیه ایران و غفلت شوروی دست به دست هم داده و حوادث28 مرداد 1332 و سقوط دولت مصدق را رقم زدند. به لحاظ قانونی، در نبود مجلسی که دکتر مصدق با برگزاری رفراندومی نامعقول آن را رسما از اعتبار انداخته بود، شاه قانونا حق عزل نخست وزیر را داشت. ولی ساز و کار ابلاغ این حکم و اجرایی کردن موضوع با نیروی نظامی و حمایت خارجی طبعا شکل کودتا به موضوع داد. به نظر من کودتای 28 مرداد برندگان و بازندگان چندی داشت.
ولی اقدام نظامی و حمایت مالی و تدارکاتی دولتهای خارجی از سرنگونی دولت مصدق (هر اندازه که بوده) در دراز مدت، شخص دکتر مصدق را به برنده اصلی این حوادث تبدیل کرد. به قول جلال آل احمد، 28 مرداد از یک دولت ناتوان در آستانه سقوط یک شهید و قهرمان جاوید ملی ساخت. در این میان باید اذعان کرد که شاه نیز در ظاهر برنده ماجرای 28 مرداد بود و در دراز مدت، روند طولانی عدم مشروعیت حکومت خود را رقم زد. بازنده اصلی 28 مرداد نیز ایران و منافع ملی ایران بود.منبع:ماهنامه عصرکیمیاگری