۰
plusresetminus
تاریخ انتشارسه شنبه ۳۱ تير ۱۳۹۳ - ۱۴:۳۵
کد مطلب : ۱۰۱۵۱

خواندنی های نفت / واکنش های شاهانه

ناصرالدین شاه درخصوص امتیاز ۷۰ ساله رویتر از مرحله انعقاد تا مرحله ابطال، برحسب شرایط سیاسی و اجتماعی، واکنش های متفاوتی را در قالب متن های نوشتاری از خود بروز داد که خواندنی است.
خواندنی های نفت / واکنش های شاهانه
به گزارش نفت ما ، وی در ذیل اظهارنظر مثبت وزرا، در راس آن میرزا حسین خان سپهسالار، نسبت به انعقاد چنین قراردادنامه ای، امیدوارانه چنین توشیح می دارد: «انشاءالله طوری بکنید که این کار بشود و نتیجه به هم برساند و مثل کمپانی ها و قرار سابق نباشد.» متقابلا در واکنش به مخالفت روس ها و عدم رضایت آنان از امتیاز نفتی رویتر، اعطای امتیاز رویتر را خوب توصیف کرده و طی یادداشتی خطاب به صدر اعظم، خشمگینانه می نویسد: «... سفارت روس هر قدر می خواهد دلخور باشد، بشود، چه حقی دارد؟ البته قدرت این کمپانی از کنار بحر خزر و رشت الی دریای فارس هیچ وجه خوبی برای روس ها ندارد، اما برای ایران انشاءالله خوب است و خوب باشد!» اما طولی نکشید که شاه در سفر به روس تغییر موضع داد! کسی که در ابتدا در یادداشت خود دلخوری روس ها را بی اهمیت می شمرد و سفارت روس را در اعتراض به امتیاز رویتر فاقد حق به شمار می آورد، در نامه به مشیرالدوله، وزیر خارجه را از رنجیدن روس ها از عدم ابطال قرارداد برحذر می دارد. وی خطاب به وزیر خارجه خود می نویسد: «... باید ملتفت صحبت های پطرز بورغ باقر چکوف باشید که چه اصرار داشت از این کار... اگر خلاف آن وعده (ابطال قرارداد) بشود دولت روسیه از ایران و از ما بسیار رنجش حاصل خواهد کرد و رنجش روسیه چه قدرها ضرر به ایران داده، از همه عمده تر ملاحظه رنجش روسیه است.» صاحب امتیاز غایب! ویلیام ناکس دارسی یکی از امتیازگران بزرگ نفتی که پس از موفقیت در کسب امتیاز 60 ساله در ایران از فرط شادی سر از پا نمی شناخت، به مبارکی حصول این موفقیت کم نظیر ضمن خرید یک نیم تاج طلایی برای همسر خود، ضیافت باشکوهی را با شرکت وزیر خارجه انگلستان و بسیاری از شخصیت های سیاسی و بلندپایگان آن کشور برپا کرد و طی مراسمی این دستاورد بزرگ را که نصیب کمتر کسی می شد، جشن گرفت. این امتیاز در شرایطی از سوی دولت ایران به آغاز عملیات صنعت نفت در خاورمیانه، یعنی دارسی، اعطا شد که پای صاحب امتیاز هرگز به خاک ایران نرسید و هیچگاه میدانهای نفت خیزی ندید. تنها سفر وی به خاورمیانه یک گشت و گذار دو روزه به قاهره و دیدن اهرام ثلاثه مصر بود. حتی تردید وجود دارد که وی هرگز یک بشکه نفت خام را دیده باشد. در واقع باید گفت دارسی از آغاز تا پایان مشارکت نفتی خود در ایران یک صاحب امتیاز غایب به شمار می رفت. وی روزی که از بد روزگار، ناگزیر شد سهامش را واگذار کند، دردمندانه اظهار داشت: «احساس می کنم سند واگذاری فرزندم را امضا می کنم!!» قبل از امضای سند واگذاری، از سوی همسر آوازه خوانش گفته شد: «به عقیده من نام همسرم چنان با کار ایران درآمیخته که حذف آن اشتباه بزرگی است...!» جداسازی از نوع انگلیسی! رفتار انگلیسی ها با کارکنان ایرانی در مناطق نفت خیز جنوب با انواع و اقسام تبعیضات همراه بود. این تبعیضات علاوه بر حقوق ماهانه، خانه های سازمانی و تسهیلات رفاهی و امکانات پزشکی، جداسازی عمومی را نیز شامل می شد. منوچهر فرمانفرمائیان تبعیضات در مناطق نفت خیز جنوب را چنین روایت می کند: «تقسیم بندی میان ما و انگلیسی ها، مانند جداسازی سیاهپوستان از سفیدپوستان بود. نخستین تجربه من از این جداسازی عمومی هنگامی به دست آمد که آن روز عصر منتظر اتوبوس بودم تا از پالایشگاه به خانه خانواده طبا برگردم. اتوبوس که نزدیک شد، بلیطی را که به من داده شده بود، به راننده نشان دادم. او فریاد زد: «این اتوبوس نیست، رفیق. این اتوبوس انگلیسی هاست ایرانی ها اجازه ندارند سوار شوند.» با این که مهمان شرکت بودم، باید صبر می کردم. او در را به روی من بست و حرکت کرد. چه توهین وحشتناکی، آن هم در کشور خودم! با من چانه می زنند! لغو یک جانبه امتیازنامه دارسی از سوی دولت ایران، خشم دولت انگلیس را برانگیخت و ماجرا به جامعه ملل متحد کشیده شد و نهایتا هیاتی به ریاست سرجان کدمن جهت انجام مذاکرات با دولت ایران راهی تهران شد. سرجان کدمن به عنوان رئیس هیات اعزامی شرکت، مستظهر به پشتیبانی دولت انگلستان با زیر نظر داشتن پشت صحنه مذاکرات با دولت ایران، به ملاقات مستقیم با شخص شاه می اندیشید. از این رو تصمیم گرفت برای تادیه حق الامتیاز و تعیین مدت امتیاز، شخصا با شاه ملاقات کرده و گره کار را با دخالت مستقیم او باز کند؛ ملاقات های سرجان کدمن، رئیس هیات اعزامی با شاه به سه نوبت انجامید. واکنش های شاه در برابر اصرارهای پی درپی کدمن در هریک از این ملاقات ها خواندنی است: شاه در اولین ملاقات، در برابر اصرار کدمن مبنی بر اینکه مدت امتیاز 60 سال ادامه یابد با عصبانیت پاسخ داد: «این ابدا نمی شود، می خواهید سی سال که ما به گذشتگان لعنت کردیم، 50 سال هم آیندگان به ما لعنت کنند!!» شاه در دومین ملاقات در برابر اصرار کدمن مبنی بر افزایش مدت امتیاز چنین گوشزد کرد که اگر مدت امتیاز جدید از مدت امتیاز اصلی تجاوز کند دیگر نمی تواند با مردمش روبرو شود. شاه همچنین در برابر سماجت کدمن که همچنان خواستار افزایش طول مدت قرارداد بود، این گونه واکنش نشان داد: «گفتم که اعطای 60 سال از من برنمی آید و روشن ساختم که بیش از این نیز از من مقدور نیست حال سرجان با من چانه می زنند!!» اما ایستادگی شاه بر موضع خود در برابر شگردهای گفتاری کدمن و رفتار شیطنت آمیز او چندان دوام نیاورد و خیلی زود جای خود را به نرمش و انعطاف داد. زیرا کدمن در سومین ملاقات با شاه بالاخره نظر خود را به اولین شخص مملکت تحمیل کرد و نظر موافق او را درخصوص تمدید مدت امتیاز جدید به مدت 60 سال گرفت! معجزه یک سقاخانه در بیست و هفتم تیرماه 1302 توطئه ای از سوی شرکت نفت انگلیس و ایران و هواداران انگلیسی به منظور رقابت با کمپانی آمریکایی سینکلر بر سر دستیابی به نفت شمال در محله شیخ هادی تهران شکل گرفت که موجب قتل نایب کنسول آمریکا شد. داستان از آنجا شروع شد که چند روز قبل از این تاریخ در افکار عمومی چنین شایع شد که سقاخانه ای در محله شیخ هادی معجزاتی کرده است. این شایعه آن چنان در سرتاسر شهر دامن گسترد که مردم را گروه گروه به آن جا کشاند. «مطالب اغراق آمیزی که در باب معجزات سقاخانه گفته می شد و اصراری که مخالفان نخست وزیر در توسعه این تظاهرات دینی داشتند ثابت می کرد که سیاستی در کار است و می خواهند بدین وسیله اقدامات و نقشه های دولت را برای تغییر رژیم خنثی کرده و از بین ببرند.» یکی از این شایعات این بود که یک نفر بهایی که قصد مسموم کردن آب سقاخانه را داشته است، فوری از سوی سقاخانه کیفر گرفته و کور شد. در پی این شایعه تظاهراتی علیه بهائیان در اطراف سقاخانه شکل گرفت و «شغل شایع زایرین سقاخانه بدگویی بهایی ها شد.» بعدازظهر روز واقعه ماژور ایمبری نایب کنسول آمریکا در تهران به همراه بالوین سیمور، تبعه آمریکا و شاغل در کمپانی نفت جنوب، که از طرف مجله جغرافیایی ملی آمریکا ماموریت داشته است که از نقاط جالب توجه ایران عکس هایی تهیه و برای چاپ به مجله مزبور بفرستد، برای گرفتن عکس از سقاخانه و جمعیت اطراف آن، با درشکه روانه خیابان شیخ هادی شد. جماعت با مشاهده ایمبری مانع از عکس برداری وی می شوند. در این هنگام هواداران انگلیسی در اغتنام فرصت فریاد برمی آورند که این آمریکایی هوادار بهایی هاست و باید کشته شود. جمعیت با شنیدن این خبر ناگهان به طرف ایمبری حمله برده و او را به شدت مجروح می کنند. ایمبری به درشکه پناه برده و عاملین نیز قصد جان درشکه چی رامی کنند و وی را می کشند. بلافاصله سربازی که در میان جمعیت شاهد ماجرا بود درشکه چی مقتول را می گیرد و مصدوم را از معرکه خارج می سازد. مهاجمین به طرف درشکه سرازیر می شوند و ضمن متوقف ساختن آن، این بار سرباز را همچون سرنوشت درشکه چی از پای درمی آورند و مجددا به ایمبری حمله می آورند. در این اثنا مامورین انتظامی سر رسیده و ایمبری را به بیمارستان شهربانی منتقل می سازند، مهاجمین نیز کوتاه نیامده به بیمارستان شهربانی هجوم می آورند. پس از شکستن در و پنجره بیمارستان مجددا به جسد نیمه جان ایمبری دست می یابند و آن قدر او را به باد کتک می گیرند که ایمبری جان به جان تسلیم می کند. به دنبال مرگ کنسول آمریکا، دولت ایران برای مهار ماجرا اعلام حکومت نظامی می کند. هواداران انگلیس در مجلس شورای ملی که احتمالا خود نیز نقشی در ماجرا داشته اند کوتاه نیامده، دولت وقت را در صحن مجلس استیضاح می کنند. بدین وسیله قتل ایمبری با رقابت دو قدرت آمریکا و انگلیس بر سر دستیابی به نفت شمال پیوند خورد. قتلی که تماما از یک شایعه، آن هم مرتبط با معجزه سقاخانه شیخ هادی شکل گرفت. چند روز بعد جنازه ماژور ایمبری را به وسیله شش افسر ارشد ارتش از طریق کرمانشاه به بغداد و بصره برده و با کشتی به بندر بوشهر و از آنجا با کشتی جنگی به آمریکا رهسپار می کنند. پس از واقعه قتل ایمبری مطبوعات خارجی مطالب زننده ای راجع به اوضاع و عدم امنیت در ایران نوشتند که سبب تیرگی روابط ایران و آمریکا گردید. مبلغ 60 هزار دلار خون بهای قتل ایمبری تعیین شد که از سوی دولت ایران پرداخت گردید.
ارسال نظر
نام شما
آدرس ايميل شما
کد امنيتی


اکسیداسیون کاتالیزوری، روشی در حال تکامل جهت گوگرد زدایی
ساسان طالب نژاد/دکتری مهندسی شیمی و کارشناس توسعه کسب و کار در حوزه پتروشیمی و‌پالایش
پتروشیمی صنعت بی سردار!
عبدالرسول دشتی